Tuesday, July 22, 2008

كسيله‌ن باش اوجاليغيميز


Wednesday, October 10, 2007

دره‌گه‌ز ائلگونو آييتيمي



دره‌گه‌ز ائلگونو آييتيمي
Dərəgəz Elgünü Ayıtımı

(سرود مردم درگز)

قتل كلنل محمد تقي خان پسيان، تركهاى مقيم مشهد و ديگر شهرستانهاى خراسان را متاثر ساخت. آنها مجالس عزادارى برپا ساختند و در مجالس عزا مرثيه و اشعارى تركي سرودند و خواندند. يكى از آنها را مردم درگز نيز ميخوانند:




بير سنين تك هله دوغماز ننه اوغلان، كولونئل!
وئرمه‌ييب سن كيمى ميهه‌ن يولونا جان، كولونئل!

Bir sənin tək hələ doğmaz nənə oğlan, Kolonel!
Verməyib sən kimi mîhən yoluna can, Kolonel!


ايسته‌دين خيدمه‌ت ائديب ميهه‌نه دئينين وئره‌سه‌ن
وطه‌نى هم وطه‌ن اهلينى سن آزاد ائده‌سه‌ن
اجنبى نٶكه‌رينين الل.ه‌رينى قطع ائده‌سه‌ن
سنين، خايين ائله‌دى قصدينه قوربان كولونئل!

İstədin xidmət edib mîhənə deynin verəsən
Vətəni həm vətən əhlîni sən âzâd edəsən
Əcnəbi nőkərinin əllərini qət’ edəsən
Sənin, xâyin elədi qəsdinə qurban, Kolonel!

سن خوراسان′دا تامام ياغيلارى قلع ائله‌دين
هر خان، بگ و طاغى وار ايدى قلع ائله‌دين
والينين الله‌رينى مسنه‌ديله‌ن قطع ائله‌دين
تا اولا هموه‌طه‌نين دردله‌رى درمان، كولونئل!

Sən Xorasan’da tamam yâğıları qəl’ elədin
Hər xan-o bəy və tâği var idi qəl’ elədin
Vâlinin əllərini məsnədilən qət’ elədin
Tâ ola həmvətənin dərdləri dərman, Kolonel!

سن-ي فرزه‌ند-ي وطه‌ن، آله‌ت-ي ريندان اولدون
قد عله‌م ائيله‌دين- و واريد-ى مئيدان اولدون
يار-و ياور سنى ترك ائيله‌دى٬ حئيران اولدون
ائتديله‌ر ايشله‌ريوى بى سر-و سامان كولونئل!

Sən-i fərzənd-i vətən âlət-i rindân oldun
Qəd ələm eylədin-o vârid-i meydân oldun
Yâr-o yâvər səni tərk eylədi, heyrân oldun
Etdilər işlərivi bî sər-o sâmân, Kolonel!

سنى نيره‌نگ-ى رونود سالدى بؤيوك داما او گون
نئجه سالدين اؤزووو داما عجه‌ب باشى بوتون
بيلمه‌دين كى نه اولار عاقيبه‌تى، دالى ايشين؟
باغلادين اونلاريلان سن نئجه پئيمان٬ كولونئل؟

Səni neyrəg-i runud saldı böyük dâma o gün
Necə saldın özüvü dâma əcəb bâşı bütün
Bilmədin ki nə olar âqibəti, dâlı işin
Bağladın onlarınan sən necə peyman, Kolonel!

سن قييام ائيله‌دين، آمما يولووا قويماديلار
عهد-و پئيمان كى سنينله‌ن بگ-و خان باغلاديلار
سن ايناندين اولارين قوولونا٬ گؤر نئيله‌ديلر
نه خه‌يانه‌تله سنى قانيوا غلطان٬ كولونئل!

Sən qiyâm eylədin, amma yoluva qoymadılar
Əhd-o peyman ki səninlə bəg-o xan bağladılar
Sən inandın oların qovluna gör neylədilər
Nə xəyanətlə səni qânıva qəltan, Kolonel!

سنه خايين دئمه‌ك اولماز، كى وطه‌نخاه-ى ائل ايدين
سنه ناشى دئمه‌ك اولماز، كى له‌ياقه‌تلى ايدين
سنه عاجيز دئمه‌ك اولماز، كى شجاعه‌تلى ايدين
فقه‌ط آلداتدى سنى ياريله ياران، كولونئل!

Sənə xâyin demək olmaz, ki vətənxâh-i el idin
Sənə nâşi demək olmaz, ki ləyaqətli idin
Sənə âciz demək olmaz, ki şəcaətli idin
Fəqət aldatdı səni yâr ilə yârân, Kolonel!

سن وطه‌نخاه، وطه‌ن خاطيرينه جان وئردين
قصد-ى خيدمه‌تله نئجه اؤزووو قوربان وئردين
ياخشى سن هموه‌طه‌نه درسيله ايمان وئردين
گر آپاردين گورا سن آرزو-و آرمان كولونئل!

Sən vətənxâh, vətən xâtirinə can verdin
Qəsd-i xidmətlə necə őzüvü qurban verdin
Yaxşı sən həmvətənə dərsilə iman verdin
Gər apardın gora sən arzu-vo arman, Kolonel!


قايناق: ايلات و طوائف درگز-سيد على ميرنيا



پسیان




محمدتقی معروف به کلنل محمدتقی خان صاحب منصب نظامی در اواخر دورة قاجاریه فرمانده قوا و رهبر قیام 1300 ش خراسان . محمدتقی در خانوادة معروفی از «مهاجرین » در 1309/ 1270 ش در تبریز زاده شد. رستم بیگ جد خاندان پسیان بعد از عهدنامة ترکمن چای و جدایی شهرهای قفقاز از ایران زندگی زیرسلطة بیگانگان روس را برنتابید و به تبریز مهاجرت کرد. رستم بیگ و پدر محمدتقی یاور محمدباقرخان روابط نزدیکی با مقامات ذی نفوذ تبریز از جمله میرزاتقی خان امیرکبیر داشتند. فرزندان رستم بیگ همگی از صاحب منصبان نظامی بودند و بعضی چون علیقلی و غلامرضا در جنگ با انگلیس در شیراز کشته شدند (پسیان ص 26ـ 27کرونین ص 696 آذری ص 250280ـ281).

محمدتقی در منزل و مدرسة لقمانیة تبریز به تحصیل علوم و زبانهای خارجی پرداخت و در پانزده سالگی به مدرسة نظام تهران راه یافت . پنج سال در این مدرسه آموزش دید و در سال آخر تحصیل از سوی وزارت جنگ با درجة نایب دومی (ستوان دومی ) الزاما به خدمت ژاندارمری درآمد. پس از دو سال خدمت به درجة سلطانی (سروانی ) ارتقا یافت . در 1330/ 1291ش با سمت معلم و مترجم در مدرسة ژاندارمری یوسف آباد به کار خود ادامه داد. سپس به عنوان فرمانده گروهان به مأموریت همدان اعزام شد. بعد از برقراری امنیت راه همدان به تهران بازگشت و با اختتام دورة صاحب منصبی به درجة یاوری (سرگردی ) ارتقا یافت و به پاس موفقیت در مأموریت همدان از وزارت جنگ مدال طلای نظامی گرفت . مقارن با انتصاب او به فرماندهی باتالیان (گردان ) همدان جنگ جهانی اول آغاز شد. با تشکیل دولت مهاجرین در صف مقدم وطنخواهان و مدافعان حکومت مهاجرین قرار گرفت و درچهاردهم محرم 1334 حملة معروف «مصلی » را بر قوای قزاق ایرانی وابسته به روس فرماندهی کرد و ضمن شکست دادن و خلع سلاح آنها همدان را از منطقة نفوذ نیروهای روسیه خارج ساخت (پسیان ص 27ـ 28 افسر ص 130ـ 131).

پسیان و یاورعزیزالله خان ضرغامی دفاع از همدان را در مقابل هجوم قوای روسی سازماندهی کردند اما به سبب برتری کمی و کیفی ارتش روسیه ناگزیر از عقب نشینی به کرمانشاه شدند. در آنجا نیز نیروهای ژاندارمری تحت فرماندهی پسیان مسئول دفاع از منطقه شدند اما ادامة مقاومت در برابر نیروهای خارجی به سبب عدم اتحاد و فقدان اسلحه غیرممکن شد و نیروهای وطنخواه به سرزمین عثمانی پناه بردند. پس از این ناکامی پسیان از فرماندهی قوا کناره گیری کرد و برای درمان به آلمان رفت . در آلمان تحصیلات نظامی را ادامه داد نخست در نیروی هوایی آلمان و سپس در پیاده نظام به تحصیل و تمرین همت گمارد. همچنین به فعالیتهای متنوع روشنفکری فرهنگی و سیاسی روی آورد. در انجمن ادبی ـ سیاسی تقی زاده * در برلین شرکت جست و مقالاتی در مجلة کاوه * به چاپ رساند. همچنین دو کتاب سرگذشت یک جوان وطن دوست که سرگذشت زندگی خودش بود و جنگ مقدس از بغداد تا ایران دربارة تجربیاتش در غرب ایران طی جنگ جهانی اول را به نگارش درآورد (پسیان ص 31ـ34 افسر ص 133ـ 135 176ـ179 کرونین ص 697ـ699).

به دنبال تغییر اوضاع و پایان گرفتن جنگ جهانی اول در 1338/1297ش به ایران بازگشت . در همان سال و به دنبال سقوط دولت وثوق الدوله * دوباره به خدمت ژاندارمری اعاده شد و به درجة کلنلی (سرهنگی ) ارتقا یافت و در دولت مشیرالدوله ( رجوع کنید به پیرنیا * حسن ) به فرماندهی ژاندارمری خراسان منصوب گردید. مأموریت او با والی گری قوام السلطنه ( رجوع کنید به قوام * احمد) در خراسان مصادف بود. کلنل با هدف ساماندهی ژاندارمری خراسان مأموریت خود را آغاز کرد اما پس از چهار ماه فعالیت برای اصلاح امورمالی و اداری ژاندارمری به سبب کمبود منابع مالی و کارشکنی قوام با ناکامی روبرو شد. این در حالی بود که میان قوام و موسیو دوبوا پیشکار مالیه و گمرک خراسان بر سر مسائل مالیات و عوارض اختلافاتی درگرفته بود. در این شرایط نابسامان کودتای سیدضیاء ـ رضاخان در سوم حوت 1299 ش به وقوع پیوست (پسیان ص 36 کرونین ص 699 704ـ 705 مهرداد بهار ص 23). قوام السلطنه در اوایل کودتا تلگرافی به سیدضیاء مخابره کرد دایر بر این که از مفاد بیانیة رئیس الوزرا معلوم نمی شود که دولت ایران دارای چه اصول و رژیمی است . وی همچنین به بهانة مقابله با هجوم احتمالی بولشویکها * به تشکیل نیرویی ملی در کنار نیروی ژاندارمری اقدام کرد (محمدتقی بهار ج 1 ص 97) و در مراسم رژة عید نوروز 1300 ش برخلاف رسم معهود تمثال شاه را در جایگاه مناسب قرار نداد (آذری ص 185187 نیز رجوع کنید به مهرداد بهار ص 25). این مسائل از دید سیدضیاء دور نماند و پس از حصول اطمینان از عدم وابستگی کلنل به والی فرمان دستگیری قوام ا برای کلنل ارسال کرد. کلنل روز سیزدهم فروردین 1300 والی را بازداشت کرد و تحت الحفظ به تهران اعزام داشت .

روز بعد سیدضیاء کلنل را به سمت والی نظامی خراسان منصوب کرد. پانزدهم فروردین در مشهد حکومت نظامی اعلان شد و به دنبال آن در مدتی اندک یاغیان و اشرار عشایر خراسان سرکوب شدند و امنیت برقرار گردید (مهرداد بهار ص 25ـ26بیات ص 51 ـ53 میرزاصالح ص 41ـ43 55). محمدتقی خان بدهی مالیاتی قوام السلطنه را با ضبط اقلام هنگفتی از اموال و املاک او برای مالیة خراسان وصول کرد بهای نان و گوشت را کاهش داد و مواجب عقب افتادة افراد نظامی را پرداخت کرد همچنین رسیدگی به سوءاستفاده های متولیان آستان قدس و قوام السلطنه و متنفذین محلی دیگر را آغاز کرد (میرزاصالح ص 43 46ـ 4851 فرخ ج 1 ص 75ـ76).

حکومت سیدضیاءالدین بیش از سه ماه طول نکشید و در چهارم خرداد 1300 فرمان عزل او صادر و به همة ایالات مخابره شد. ده روز بعد قوام السلطنه که ظاهرا در زندان حکم صدارت خود را دریافت کرده بود کابینة خود را به حضور شاه معرفی کرد. امور استحفاظی و انتظامی مرکز و حومه به سردارسپه سپرده شد. پیشتر در هفتم خرداد 1300 فرمان تلگرافی شاه به خراسان رسیده بود که بنابر آن کلنل در فرماندهی قوای نظامی خراسان ابقا می شد ولی از دخالت در امور حکومتی منع می گردید. کلنل فرمان شاه را پذیرفت اما تحولات به همین جا خاتمه نیافت . پس از تشکیل و معرفی کابینه به شاه امر شد که نجدالسلطنه در سمت کفالت ایالت خراسان به کار مشغول شود. هنوز چند روزی از کفالت نجدالسلطنه نگذشته بود که کلنل او را توقیف کرد و ادارة حکومت را به دست گرفت و گروهی از متنفذان شهر را که با اقدامات او موافق نبودند زندانی و گروهی را نیز تبعید کرد. علاوه بر این گروهی از اهالی و اصناف به ارگ دولتی فراخوانده شدند تا به نام قاطبة اهالی ولایت کلنل محمدتقی خان پسیان را از دولت طلب کنند و به شیوة مرسوم چند نفر از اهالی شهر نیز در تلگرافخانه متحصن شدند و تلگراف کردند که نجدالسلطنه قادر نیست خراسان را اداره کند و غیر از کلنل کسی لایق این مقام نیست . اما دولت این پیشنهاد را رد کرد و کلنل بناچار نجدالسلطنه را آزاد کرد و او دوباره به کفالت ولایت پرداخت . اما ادامة کفالت ممکن نبود و تقاضای ولایت کلنل تکرار شد و شبنامه ها برضد نجدالسلطنه انتشار یافت .

سرانجام در اول مرداد 1300 نجدالسلطنه استعفا کرد و کلنل به استقلال به حکومت پرداخت (مهرداد بهار ص 26ـ 28 رجوع کنید به میرزاصالح ص 60ـ61 74). دولت نجفقلی خان صمصام السلطنه بختیاری * را به ولایت خراسان منصوب کرد و او ضمن تلگرام مورخ نهم مرداد 1300 کلنل را تا ورود خود به سمت کفیل ایالت تعیین کرد. کلنل ضمن اظهار اطاعت تصریح کرد که اعتقاد و اطمینانی به رئیس الوزرا ندارد و به همین دلیل حاضر به قبول هیچ خدمتی نیست و نمی تواند «با داشتن اقتدار ظلم را دیده و چشم پوشی » کند. صمصام السلطنه با تضمین شرافت ایلاتی نسبت به کلنل ابراز اعتماد و از خدمات او قدردانی کرد و کلنل در پاسخ «تشریف فرمایی » صمصام السلطنه را موجب امیدواری دانست . از صورت تلگرافهای بعدی کلنل به صمصام السلطنه برمی آید که ریاست صمصام را پذیرا شده بود و گزارش کارهای خود را به وی می داد (محمدتقی بهار ج 1 ص 142ـ144 147 مهرداد بهار ص 28ـ29). در حالی که ابراز اعتماد و انقیاد کلنل نسبت به صمصام السلطنه آرامشی در مشهد پدید آورده بود ناگهان صمصام کنار رفت و کلنل گلروپ رئیس ژاندارمری به خراسان وارد شد. اما محمدتقی خان از آنجا که احساس خطر می کرد که کلنل گلروپ او را عزل کند گلروپ را به تهران بازگرداند. در اطراف خراسان نیز شجاع الملک رئیس ایل هزاره و بخشی از ایل تیموری به ریاست شوکت السلطنه و سیدحیدر و طوایف بربری و سالارخان بلوچ به دستور دولت قوام علایمی از طغیان و سرکشی نشان می دادند. حتی سخن از حمایت شوکت الملک والی قائنات و سردار معزز والی بجنورد و خوانین زعفرانلوی قوچان از دولت در میان بود.

پس از بازگرداندن کلنل گلروپ و همسفران دیگر او به تهران از اواخر مرداد 1300 روابط کلنل با حکومت مرکزی به بن بست رسید. دولت کلنل را یاغی و خودسر معرفی کرد و او نیز مستقلا به حکومت پرداخت و حتی حزب ملی به کمک او در خراسان تشکیل شد (مهرداد بهار ص 29ـ31 بیات ص 96ـ97 میرزاصالح ص 79 فرخ ج 1 ص 99). ضمنا از تلگرافهای رد و بدل شده میان امیر شوکت الملک و شجاع السلطنه سالار اشجع حاکم خواف و سردار مکرم حاکم طبس برمی آید که امیر شوکت الملک مأمور تنظیم قوای جنوب خراسان و حرکت به مشهد به منظور مقابله با کلنل شده بود. دشمنی آشکار قوام السلطنه با کلنل به صورت جنگهای محلی در گناباد هزاره یوسف آباد فریمان و قلعة علیک بروز کرد. پیروزیهای کلنل بر قبایل و قدرت یافتن او در مشهد حکومت مرکزی را بر آن داشت تا از طریق پرایدوکس کنسول انگلیس با وی وارد مذاکره شود. اما کلنل وساطت پرایدوکس را نپذیرفت (مهرداد بهار ص 31ـ33 محمدتقی بهار ج 1 ص 150 152ـ154 رجوع کنید به کرونین ص 733ـ734).

شوکت الملک پیش از اجرای دستور قوام السلطنه دربارة حمله به خراسان و با اطلاع وی ولی به رغم میل او باب گفتگو را با کلنل گشود. در اوایل مهر 1300 شوکت الملک نمایندة خود محمدولی خان اسدی را به مشهد فرستاد و ظاهرا کلنل هم تحت تأثیر این مذاکرات قرار گرفت و متقابلا آیت الله زاده خراسانی و حاج حسین آقای ملک را به نزد امیرشوکت الملک فرستاد. سرانجام دو طرف برای توافق دربارة خروج کلنل از کشور از طریق هندوستان قرار ملاقات گذاشتند. اما در این هنگام سردار معزز حاکم بجنورد که پیشتر قول همکاری به کلنل داده بود خیانت کرد و کردهای قوچانی را به شورش واداشت . شورشیان با حمله به قوچان و خلع سلاح ژاندارمها شهر را به تصرف درآوردند. کلنل از ملاقات باامیر که می توانست سرنوشت ساز باشد دست برداشت و برای دفع کردان شمال شبانه با گروهی از افسران و ژاندارمها به سوی قوچان شتافت (مهرداد بهار ص 33 محمدتقی بهار ج 1 ص 154ـ155 فلاح 148ـ149 رجوع کنید به بیات ص 273ـ275 آذری ص 303) و در تپه های داوودلی جعفرآباد با اکراد مواجه شد و جنگید. کمی نفرات و کاهش مهمات و مکر دشمن تا عصر نهم مهر 1300 عرصه را بر کلنل و قوای ژاندارم تنگ کرد. فرستادگان او برای آوردن مهمات از جعفرآباد به جبهه بازنگشتند و فرمانده خود را تنها و بدون مهمات رها کردند. کلنل یکه و تنها در حالی که محاصره شده بود تا آخرین فشنگی که داشت جنگید و کشته شد. کردهای قوچانی پس از نبرد سرش را از تن جدا کردند و به قوچان بردند (فرخ ج 1 ص 125 آذری ص 340ـ 343 346ـ349: آذری تاریخ قتل وی را دهم مهر می داند). به این ترتیب قیام محمدتقی خان پسیان که از دوازدهم فروردین 1300 شروع شده بود در نهم مهر همان سال پایان گرفت . او که در 31 سالگی کشته شد تا پایان عمر مجرد زیست (بیات ص 262ـ263).

منابع : علی آذری قیام کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان تهران 1329 ش چاپ افست 1352 ش پرویز افسر تاریخ ژاندارمری ایران قم 1332 ش محمدتقی بهار تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران تهران 1357ـ1363 ش مهرداد بهار دربارة قیام ژاندارمری خراسان به رهبری کلنل محمدتقی خان پسیان تهران 1369 ش کاوه بیات انقلاب خراسان : مجموعة اسناد و مدارک سال 1300 ش تهران 1370 ش محمدتقی پسیان «رسالة دفاعیه : شرح حال کلنل بقلم خودش » در شرح حال کلنل محمدتقی خان پسیان بقلم چندنفر از دوستان و هواخواهان آنمرحوم برلین 1306 ش چاپ افست تهران 1356 ش مهدی فرخ خاطرات سیاسی فرخ چاپ پرویز لوشانی ج 1 تهران 1347 ش حجت فلاح «مروری بر خاطرات شکرالله صفاپور» در تاریخ معاصر ایران کتاب 8 : مجموعة مقالات تهران : مؤسسة پژوهش و مطالعات فرهنگی 1374 ش غلامحسین میرزاصالح جنبش کلنل محمدتقی خان پسیان بنابر گزارشهای کنسولگری انگلیس در مشهد تهران 1366 ش

Stephanie Cronine، "An experiment in revolutionary nationalism: the rebellion of Colonel Muhammad Taqi Khan Pasyan in Mashhad، April-October 1921"، Middle Eastern Studies ، vol.33، no.4 (October 1997).


Colonel Pesian
From Wikipedia, the free encyclopedia

Colonel Pesian at the height of his power.




Colonel Mohammad Taqi-Khan Pessian ( - October , 1921) (also Colonel Pesian or Pesyan), born in Tabriz, was a popular military leader of Iran.

Commander of the Gendarmerie of Khorasan province, he became head of the provincial autonomous government of Khorasan in 1921. His attempt was crushed by Reza Pahlavi and he was later assassinated that same year. Reza Shah ordered that he should be beheaded and his head was brought to Tehran to prove that he had been killed. Although he wanted the establishment of a secular democratic state, after the Islamic revolution Colonel Mohammad Taqi-Pessian was declared the first martyr of the revolution.

References

Qiyam-e Kolonel Mohammad Taqi Khan-e Pesyan dar Khorasan (Uprising of Colonel Mohammad Taqi Khan Pesyan in Khurasan), A.Azari, Tehran, Safialishah, 1989



هشتاد و ششمین سالگرد قیام " کلنل محمد تقی خان پسیان" گرامی باد





خاندان پسیان از خانواده های نظامی بومی دره گز محسوب می شوند. در دوره صفویان به منطقه قفقاز و سپس به آزربايجان جنوبی منتقل شده اند. کلنل محمدتقی خان پسیان در سال 1309 هجری قمری در تبریز بدنیا آمد. پدرش محمدباقرخان پسیان و مادرش فاطمه سولطان بود.

محمد تقی خان پسیان دوران تحصیلات ابتدایی خود را در تبریز به پایان برد و در سال 1324ق جهت تکمیل تحصیلات به تهران آمد و وارد مدرسه نظام گشت. او در سال 1329ق با درجه نایب دومی وارد خدمت قشون شد و راه ترقی و ارتقا را یکی پس از دیگری پیمود.

در سال 1331ق وارد مدرسه صاحب ‌منصبان ژاندارمری شده در سال 1332ق در جنگی که با الوار در بروجرد داشت شجاعانه جنگید و مجروح شد. وی پس از پیروزی از سوی ستاد ژاندارمری به درجه یاوری رسید.

درجنگ جهانی اول با روسهای اشغالگر به مبارزه پرداخت واز خود شجاعت بسیار نشان داد به طوری که آوازه شجاعت او در جنگ با روسها مرزهای ممالک محروسه ایران را در نوردید و به اروپا رسید. بعد از جنگ جهانی اول برای معالجه ورم کبد خود به آلمان سفر کرده و در این کشور به آموزش خلبانی مشغول می شود و در بازگشت، اولین هواپیمای ایران را به پرواز در می آورد. کلنل محمدتقی خان پسیان در طی مدت اقامت خود در آلمان با نیروهای اردوی " یئنی عثمانلیلار" که به منظور آموزش نظامی به آلمان فرستاده شده بودند از نزدیک آشنا می شود. تاثیر این آشنایی تعمیق آگاهی ملی و کشف هویت حقیقی تورکی است.

کلنل محمد تقی خان پسیان پس از بازگشت از آلمان به ریاست ژاندارمری خراسان منصوب شد. در دوران اقامت خود در خراسان به سازماندهی و تشکل نیروهای مخالف رژیم بخصوص تورکهای خوراسان شمالی پرداخت و در تاریخ 13 فروردین سال 1300 با دستگیری عوامل دولت مرکزی استقلال خوراسان را از حکومت مرکزی اعلام نمود.

هر چند حکومت ملی کلنل محمدتقی خان پسیان دولت مستعجل بود اما در همین مدت کوتا دست به اقدامات مهمی زده شد:
1- اهمیت دادن به زبان و فرهنگ تورکی به عنوان زبان و فرهنگ بخش عظیمی از مردم خوراسان.
2- گسترش امنیت در خراسان، با جذب سران طوایف ترک و سرکوب نافرمانان کرد.
3- توجه به آزادی بیان و قلم.
4- سامان دادن به اوضاع اقتصادی و پرداخت بدهیهای مالیاتی.
5- ایجاد تحولات گسترده در تشکیلات آستان قدس رضوی، کاستن کارمندان، دستگیری بسیاری از ملاهای عوام فریب وسودجوی.
6- ارائه خدمات عمومی؛ نظیر کاهش بهای گندم ، نان و گوشت.
7- مبارزه فراگیر با فساد اجتماعی و بویژه برخورد با قاچاقچیان مواد مخدر و معتادان .
8- گسترش بهداشت عمومی
9- احداث مدارس، بانکها و ساخت سیلوی گندم.
10- ایجاد پستهای قرنطینه در ورودی شهرها.

حکومت مرکزی ایران در تاریخ ده مهر سال 1300 با همکاری نیروهای انگلیسی ، روسی و خانهای مزدور کرد و بلوچ "حکومت ملی تر کهای خراسان" را که به رهبری کلنل محمدتقی خان پسیان بر پا شده بود، سوقط کرد و وی در تپه های روستای جعفر آباد قوچان در یک نبرد شجاعانه به شهادت رسید. ترک ستیزان سر کلنل محمدتقی خان پسیان را بی رحمانه ار تنش جدا کردند و به تلگراف خانه قوچان بردند. در تلگراف خانه قوچان از شاهزاده حسام الدین میرزا که در آن زمان رئیس تلگراف خانه بود خواستند به مرکز اطلاع دهد، پسیان کشته شده و سر ش بر روی میز می باشد.

بعد از آن تلگراف شرم آور قوام السلطنه، ااقاب و عناوین زیر را برای جانیان و یاغی هایی که در ساقط کردن"حکومت ملی تر کهای خراسان" دولت مرکزی را یاری کرده بوند ارسال کرد:
1- فرج الله خان کرد: ضیغم الملک
2- تاج محمد خان: سطوت الملک
3- حبیب الله خان: ناصر لشکر
4- ولی خان: ضیفم السلطان
5- ابراهیم خان: مظفر الملک
6- رئیس شهربانی مشهد: ارشد الملک
حکومت مرکزی حتی از جسد محمد تقی خان نیز در هراس بود و چندین بار جسد وی را از منطقه ای به منطقه دیگر منتقل می نمود. در نهایت با تلاشهای مستمر افراد خیر خواه و ملی جسد وی در جوار سلفش نادر شاه افشار به خاک سپرده شد.

روحو شاد اولسون
یاتان یئری یاخشی اولسون
مزاری نور ساچاسین



محممد تقي خان سولطانزاده پوسيان




" محممد تاغي خان محممد باغير خان اوغلو سولطانزاده پوسيان" 7 آوقوست 1891-جي ايلده تبريز شهه رينده حربي مولکدار عاييله سينده دوغولموشدور. آتاسي مايور "محممد باغير خان عينايت السولطان"ين نسلي ١٩عصرين ايكينجي ياريسيندا شيمالي آزربايجانداکي شرور ماحالينين پوسيان کنديندن کؤچوب تبريزه گئتميشدي. تاغي خان’ين فاميليياسي (سوي ادي) سولطانزاده اولسا دا، کندين آدي ايله پوسيان چاغريليردي.

تاغي خان’ين نسلي اساسن ايگيد، دؤيوشکه ن حربچيلردن عيبارت ايدي. اونون آتاسينين عميسي "عابباس قولو آغا" مظهر تخللوصو ايله گؤزه ل غزللر يازيردي. سونرالار خوراساندا قولدورلارلا ووروشمالاردا اؤلدورولموشدو. ايکي عميسيندن بيري ميرپنج "محممد علي خان" هم شاعير، هم ده تبريز ذهبيييه [مذهبي طريقت] طايفاسينين باشچيسي ايدي. او، حربچي اولموش، 1880-جي ايلده وفات ائتميشدير. ديگر عميسي، گئنئرال "حمزه خان پوسيان" ايسه 1915-جي ايله قده ر ياشاميشدير.

محممد تاغي خان’ين بؤيوک قارداشي "قولام ريضا خان" ١. دونيا موحاريبه سي دؤورونده فارس ايالتي ژاندارم قوووه لرينين رييسي اولموشدور. ايالتده اينگيليسلر علئيهينه قاشقايلارين عوصياني باشلانديقدا قولام ريضا خان دا قارداشي "علي قولو خان"لا اونلارا قوشولموش، شيرازداکي اينگيليس کونسولونو تنگيستانليلارا وئرميشدي. بؤيوک مولکدار قوام شيرازي ايله ايلک ووروشمالاردا اسير دوشمه مکدن اؤترو ايکي قارداش بير-بيرينه آتش آچميشديلار. اوچونجو قارداشي "حئيدرقولو خان پوسيان" ايسه "محممد تاغي خان"لا برابر خوراسان عوصيانيندا ايشتيراک ائتميشدي.

پالکوونيکين آناسي "عيززت الحاجييه خانيم" مشهور آزادليق سئوه ر قادينلاردان و مشروطه حركاتينين ايشتيراکچيلاريندان بيري ايدي. "ستتارخان"ين تشببوثو ايله موجاهيدلره گئييم تيکيلمه سي، طيببي يارديم گٶسته ريلمه سي ساحه سينده خيدمتيني اسيرگه مه يه ن قادينلار آراسيندا عيززت الحاجييه خانيم فرقله نيردي. شوبهه سيز کي، بئله آنانين تربييله نديردييي اوغلانلار قهرمان اولمالي ايديلر.

محممد تاغي خان 1899-1905-جي ايللرده تبريزين "لوقمانيييه" مدرسه سينده درس اوخوموش، فارس و عرب ديللريني اؤيره نميشدي. بوندان باشقا او، منطيق، يئني عئلملر، ائو شراييطينده ايسه عاييله عنعنه سينه گؤره فيرانسيز، روس ديللرينه، ريياضياتا، تاريخه، ادبيياتا دا يييه له نميشدي.

بوندان سونرا او، تحصيليني آرتيرماق مقصديله 1906-جي ايلده تئهرانا اوز توتموش، 5 ايل "مدرسه-يي نيظامي" آدلي حربي ضابيطليک مکتبينده اوخوموشدو. 1911-جي ايلده "مدرسه-يي نيظامي"ني بيتيريب لئيتئنانت روتبه سيله حربي قوللوغا گيره ره ک، کاپيتانليق درجه سينه دک يوکسه لميشدي.

محممد تاغي خان تئهراندا ايکن هم يئرليسي، مشروطه چي “حاجي محممد اغا تانباز” و اوغلو، اينقيلابچي “صاديق تانباز"ين آماللاريندان خئيلي تاثيرله نميشدي. شوبهه يوخدور کي، تئهراندا گؤزلري قارشيسيندا جريان ائده ن حاديثه لر، خوصوصن ده احوال روحيييه سيني اينقيلابي سمته يؤنه لتميشدي.

او، حربي مکتبده اوخويارکن آلتي آي موعلليم و ترجومه چي وظيفه سينده ده ايشله ميش، سونرا آديوتانت موترجيم وظيفه سيني ساخلاماقلا، سيراب (همدان- آزربايجاندا) حربي دسته سينين کومانديري اولموشدور.

او دؤورده قاجار سلطنتينين ضعيفلييي اوزوندن اؤلکه نين بير سيرا ايالتلري ايله پايتاخت آراسيندا علاقه لر يوخ درجه سينده ايدي. يوللاردا آغاليق ائده ن فئودال حربي دسته لريني و قولدورلاري تميزله مکدن اؤترو آمئريکالي پولکوونيک “مئريل "ين کومانديرلييي ايله گٶنده ريلميش باتاليون دا بير ايش گؤره بيلمه ميشدي. گنج محممد تاغي خان ايسه اؤز دسته سي ايله 1914-جو ايلده تئهران-همدان-کيرمانشاه يولونو آچميشدي. بو آغير و مورککب عمليياتا گؤره اونون اوچون مايور روتبه سي، ائله جه ده قيزيل مئدال ايسته نيلسه ده، حربي ناظيرليک گنج کومانديرين ياشينين آزليغيني بهانه گتيريب، مايورلوق روتبه سيني اسيرگه دي و يالنيز قيزيل مئدال وئردي. او دؤورده نشر اولونان “تئهران”، “همدان”، “کيرمانشاه” قزئتلري اونو “ان جسارتلي ضابيط”، “کندليلرين دادينا چاتان” آدلانديرميشدي.

م. پوسيان سونرا باشچيليق ائتدييي ژاندارم ائسکودرونو ايله لوريستانا گئتميش، بوروجئرد دؤيوشلرينده قولدورلاري داغيتميش، بعضي مورتجئع خانلاري حبس ائتمکله امين-آمانليق يارادا بيلميشدي. بو چارپيشمالاردا يارالانان کوماندير ساغالديقدان سونرا مايور روتبه سي آلميش و همدان [ازربايجاندا] باتاليونونون رييسي تعيين ائديله ره ک 1915-جي ايلين 14 دئکابرينا دک همين وظيفه ده چاليشميشدي.

او، همداندا [ازربايجاندا] ايکن کيرمانشاهدا تشکيل اولونموش ايران ميللي حٶكومتي سيلاحلي قوووه لرينين بو حيصصه سينه کوماندير قويولور. بو موددتده گنج تورک ظابيطي بيدسرخ، قزوين، کنگاور، کيرمانشاه جبهه لرينين کومانديري وظيفه سيني داشيميش، ايختييارينداکي 1500 نفرليک آتلي و پييادا حيصه لرله روس و اينگيليس قوشونلارينا قارشي مووففقيتلي يوروش عمليياتلاري آپارميشدي.

بو آزؤمورلو حٶكومتت عوضولري موهاجيرته مجبور اولدوقدا، او دا اونلارلا بيرليکده ايستانبول’ا و سونرادان 1917-جي ايلده برلين’ه گئتميشدي. اورادا اه وول موعاليجه کورسو گئچميش، سونرا آلمانييا اوردوسونون طيياره چيليک مکتبينه داخيل اولموشدور. گنج حربچي يورولمادان اؤيره نير، آويياسييا تئخنيکاسينا يييه له نيردي. قيسا موددت عرضينده او، 33 دفعه اوچوش گئچيرميشدي. لاکين يئنيدن جيددي شکيلده خسته له نديييندن، پييادا قوشونلارينا ده ييشيلميشدي. آزربايجان ديياسپوراسينين بو گنج عوضوو آلمانييا اوردوسونداکي خيدمت زاماني ميللتينين حرب ساحه سينده نه يه قادير اولدوغونو آلمان حربچيلرينه گٶسته رميشدي.

اؤلکه ده گئده ن اينقيلابي حركات زاماني محممد تاغي خان لايپزيك شهه رينه گئديب ريياضيات و موسيقي تحصيلي آلماغا باشلايير. تحصيل آلديغي دؤورده بو تورک اوغلو موعلليملرينين عاييله سينده ائله خوش تاثثورات ياراتميشدي کي، موعلليمي و موعلليمينين قاديني “کناير” سونرالار، اونون حاقيندا کيتاب يازميش، محممد تاغي خاني “ان نجيب ايرانلي” آدلانديرميشدي.

م. پوسيان آلمان ايمپئريياليزمينين قوشونلاريندا خيدمت ائتسه ده، ايمپئريياليزم علئيهينه عوصيانلاري اؤز گؤزلري ايله گؤرور و شوبهه سيز، اؤزو اوچون، وطنين آزادليغي اوچون نتيجه چيخاريردي.

گئري قاييدان باش گنج تورک ضابيطي ايسوئچه گلميش، اورا ايله تانيش اولموش، سونرا پئتروقرادا يوللانميشدي. بو زامان پئتروقراد اوکتيابر چئوريليشيندن سونراکي تلاطوملر ايچه ريسينده ايدي. اونا دا سؤز يوخدور کي، روسييا بولشئويکلرينين صينفي برابرليک، ايمپئريياليزم، موستمله كه چيليک، ميللي ظولم علئيهينه يايديقلاري شوعارلار، آپارديقلاري تبليغات 28 ياشلي آلوولو آزادليق عاشيقينه تاثيرسيز قالا بيلمه زدي. يئري گلميشکن قئيد ائده ک کي، پتروقرادداکي 1917-جي ايل اوکتيابر چئوريليشينده م. پوسيان’ين بير سيرا هم يئريليلري، او جومله دن مشهور اينقيلابچي “حئيدرعميوغلو” و قارداشي “سولئيمان تاري وئردييئو” ده فعال ايشتيراک ائديرديلر.

آوروپاني گزيب دولاشميش، بير نئچه ساحه ده تحصيل آلميش و گؤزو بير چوخ حقيقتلره آچيلميش محممد تاغي خان 1920-جي ايلده انزلي [ازربايجاندا] يولو ايله ايران’ا قاييتدي.

دئييله نلره گؤره، 1915-جي ايلده قاجارلار دؤولتينين غربينده کي تورکييه عسگرلري مارش اوخويارکن اؤلکه نين بوتؤولوکده اونلارين اولاجاغيني سؤيله ديکلريني ائشيده ن ضابيط م. پوسيان اه وول مکتوبلا، سونرا شخصن تورکييه کوماندانينا موراجيعت ائتميش، قطعي ائعتيراضيني بيلديرميشدي. مارشين سؤزلريني ده ييشيب قارداشليق روحونا سالينديغيني ائشيده ن و سئوينه ن کوماندير سونراکي ' "وار اولسون غئيرتلي، قهرمان اوغلو محممد تاغي خان پوسيان!” جومله سينه يئنه ائعتيراض ائتميشدي.

اونون وطنپرورليييني و قهرمانليغيني حتتا اؤلومونده بؤيوک رول اويناميش گيزلي پوليس رييسي “باغير عاميلي” و “ناصير سسکر” ده يازميشدير. تاريخچي “م. موجتهيدي” ايسه يازير: “تواضؤعکارليق، اوتانماق و حياليليق، عيففت، عاليجنابليق، اؤزونون تعريفينه يول وئرمه مک، خيدمتلريني و هونرلريني باشقاسي ايضاح ائده رکن ناراحات اولماق کولونئلين (فيرانسيزجا “پولکوونيک”دئمکدير) باريز صيفتلريندن ايدي”.

" ملک الشعرا” باهار محممد تاغي خان’ين قالديرديغي عوصيانين علئيهينه اولسا دا، شخصييتيني، جسارتيني، وطنپرورليييني تعريف ائتميشدي. شاعير باهار گئچميش دوستونون حيات يولوندان بحث ائده ره ک يازيردي کي، محممد تاغي خان موهاجيرت دؤورونده شيخ حسن تئهراني ايله دوست ايدي. من و تئهراني دئموکرات فيرقه سيندن ايديک. م. تاغي خان دا بو فيرقه يه مئييللي ايدي و اونا اينانيردي. تئهرانينين ائوينده اونونلا گؤروشوب خوراساندا بير حربي-ميللي جمعييتين مرکزينين ياراديلماسي باره ده گئديردي. اصلینده اونون بو ايشلردن اؤترو اوره يي گئديردي. او، کمال-ي ممنونييتله بيزيم ايضاحاتيميزي قبول ائتدي...

دئمک لازيمدير کي، اؤلکه ده گئده ن مورککب ايجتيماعي-سياسي پيروسئسلر مرکزي حاکيمييتي خئيلي ضعيفله تميشدي. ايالتلرين مرکزدن قاچما مئييللري، خوصوصن ده داوام ائده ن شئيخ محممد خيياباني (ازربايجان) و گيلان حركاتي تئهراني سارسيتميشدي. لاکين، عئيني زاماندا بعضي يئرده خانليق، فئوداللارين اؤزباشيناليغي کيمي مورتجئع پيروسئس ده اينکيشافدا ايدي. او جومله دن خوراساندا باشي پوزوقلوق، قولدورلوغون ال-آياق آچماسي ايقتيصادي-تيجارت علاقه لرينين گئديش-گليشين پوزولماسي و زييارت يوللارينين قورخولو شکيل آلماسي ليبئرال بورژوازيياسينين حٶكومتته تضييق گٶسته رمه يه وادار ائديردي. نتيجه ده مشير الدوله حٶكومتيتي بو ايالتده ژاندارم قوووه لريني گوجله نديرير، اؤزباشيناليغي آرادان قالديرماق اوچون محممد تاغي خاني اورا ژاندارم رييسي گٶنده رمک مجبورييتينده قالدي. 1920-جي ايلين اوکتيابريندا پولکوونيک مشهده گٶنده ريلدي. بو دئموکراتيک قوووه لرين غلبه سي دئمک ايدي.

کولونئل م. پوسيان مشهده گلديکدن سونرا دئموکرات فيرقه سينين عوضولري ايله ياخينلاشير، اونلارلا ايش آپارماغا باشلايير. او، يئرلي ايرتيجاعنين والي قوام السلطنه يه و اينگيليس کونسولونا آرخالانديغيني بيليردي. ايرتيجاعا قارشي موباريزه آپارماقدا ايسه اونا فيرقه نين گؤرکه ملي عوضولريندن حاجي محممد آغا تاهباز محممد هاشيم ميرزه انسر، حاجي حوسئين آغا ماليک کيمي ليبئرال بورژوا-مولکدار نوماينده لري، موترققي فيکيرلي روحانيلر، مشهدده ياشايان آزربايجان تاجيرلري، صنايئع صاحيبلري، اصناف و كسبکارلار كٶمه ك ائديرديلر. مشهدين گؤرکه ملي صنايئع صاحيبلريندن علي خان، محممد خان عميوغلو قارداشلاري کولونئلين معاريف، مدنييت ساحه سينده ايصلاحات تدبيرلريني حياتا گئچيريلمه سيندن اؤترو ماددي يارديم ائتمه يي عؤهده لرينه گؤتورموشدولر. ايالتين يئني ژاندارم رييسي “ميللي کوميته” آدلي تشکيلات ياراداراق اونون شؤعبه لريني باشقا شهه لره ده ياييردي. تئزليکله تشکيلاتين 3000-نه ياخين عوضوو اولدو.

م. پوسيان رييسلييه گئچه ن کيمي ژاندارمئرييانين بودجه سيني قوام السلطنه′نين جيبينه آخماقدان آزاد ائديب، ايداره نين خرجلرينه يؤنه لتدي. بو، قوام السلطنه ايله اونون ايلک توققوشماسي ايدي. لاکين محممد تاغي خان آزادليق دوشمني احمد قوام السلطنه و اينگيليس کونسولونون نوماييشکرانه شکيلده جزالانديرماق ايسته ديکلري سياسي محبوسلاري دا آزاد ائديب ايرتيجاعا ايکينجي ضربه ووردو. اوچونجو ضربه داها آغير ايدي: تورک محممد تاغي خان يوز ايللر بويو خوراساندا اؤزباشيناليق ائده ن، ايندي ده والي و اينگيليس کونسولو طرفيندن بير چوخ مقصدلر اوچون ايستيفاده اولونان فئودال حربي قوووه لريني داغيتميشدي.

کولونئل مشهده گله رکن تئهراندان اؤزو ايله بير دسته ضابيط گتيرميشدي. اکثرييتي تورکلر اولان بو دسته نين ترکيبينه مايور ايسماعيل خان باهادير، مايور علي ريضا خان شمشير، سولطان (کاپيتان - ن.ه) سئييد مؤحسون خان کاظيمي، سولطان علي عسگر خان ريفعت، سولطان قولام حوسئين خان ساقفي، سولطان علي عسگر خان قاجار، سولطان حوسئن خان دؤولتشاهي، سولطان ميرزه علي خان ايزدي، ناييب (ليتنانت - ن.ر.) آغا خان خوشگين، ناييب حاجي خان تفريشي، ناييب محممد خان، ناييب جلال خان زماني، سولطان نور علينقي خان حکيمي، ناييب عليسفر خان موسار، ناييب داوود خان سيناقي، ناييب تاغي خان تاووس، سولطان قولام حوسئين خان پئدر، سولطان ائحسانوللا خان آذرخيش و ب. داخيل ايدي.

پولکوونيکين ايلک گؤردويو ايشلردن بيري والي قوام السلطنه´ني حبس ائتمک اولدو. مشروطه حركاتيندان اوزو بري چيرکين عمللري، آزادليق علئيهينه گؤردويو ايشلرله اؤزونو لکه له ميش بو سيياسي فيتنه کارين حربي قاراگوروهو سارسيتماقلا ياناشي موترققي قوووه لره قول-قاناد وئردي. قوام السلطنه ايله برابر 40 قاتي ايرتيجاعجي دا حبسه آلينيب، املاکي موصاديره ائديلدي. بونلاري گؤره ن خوراسان اهاليسي شنليک ايچينده ايدي.

لاکين آتاسينين ياخين دوستو، دئموکرات فيکيرلي حاجي محممد تاهباز، گيلان رئسپوبليکاسينين خاريجي ايشلر ناظيري م. ج. پيشه وري ايله گؤروشلردن آلديغي تاثثوراتلا محممد تاغي خان داها درين، ايچتيماعي-سيياسي، ايقتيصادي ايصلاحاتلارا ال آتيردي. او، ضابيط قولام حوسئين خان پئدرين باشچيليغي ايله “ميللي خزينه” آدلي فوند ياراتميشدي. سويقونچو، ظولمکار فئوداللاردان موصاديره ائديله نلر بعضي ليبئرال دؤولتليلرين، خئيريييه چيلرين وئرديکلري ايعانه، همچينين، تورکوستاندان موهاجيرلرين آشقاباددان گٶنده رديکلري قيزيللار بو فونددا ساخلانيليردي.

شوبهه سيز کي، ايرتيجاع دا اليني الي اوزرينه قويوب اوتورماميشدي. حبس اولونوب تئهرانا گٶنده ريله ن قوام السلطنه سئييد ضيانين دئوريلمه سيندن سونرا باش ناظير پوستونو اله گئچيريب، گئچميش جينايت شريکي نجد السلطنه ني خوراسانا والي گٶنده ردي. لاکين ويلايتده آنتي-دئموکراتيک احوال-روحيييه ني قيزيشديرديغينا گؤره او دا حبسه آلينيب مولکو موصاديره ائديله ره ک “ميللي خزينه”يه وئريلدي. 1921-جي ايل 25 آپرئل تاريخلي مشهد زحمتکئشلرينين عظمتلي نوماييشي صاباحيسي گون آپرئلين 26-دا محممد تاغي خاني قطعي طلبله خوراسان واليلييينه گتيردي.

يئني والي درحال داها درين ايصلاحاتلارا ال آتدي. بئله کي، گوندوزلر “قورويوب”، گئجه لر قولدورلوق ائده ن قوام السلطنه توفنگچيلري، همچينين موستبيد مامورلار ايشدن اوزاقلاشديريليب عوضينده او دؤورون رسمي سندلرينده “دمير دسته”، “فدايي”، “کولونئلين فداييسي” آدلانديريلان “خوصوصي قيواردييا تشکيلاتي” ياراديلدي. “خوصوصي قيواردييا”ني سجييه له نديره ن چاغداش مو´لليفلردن بيري يازيردي: “دمير دسته” مرحوم کولونئلين رشادتلي و شوجاعتلي، جاوان آزربايجانلي فداييلردن تشکيل اولونموشدو. چوخ آز اوردولاردا بئله نفرلر اولا بيله ر. چونکي نئچه يوز نفرليک بو دسته کولونئلله موناسيبتده نئچه يوز بدنده اولان بير روح کيمي ايدي و اؤز ايمتاحانلاريني دا بئله وئرديلر”.

خوراسان ژاندارمئريياسينين اساسيني تشکيل ائده ن قوروپلاردان بيري ده “کاوه پارتيزان اوردوسو” ايدي. محممد تاغي خان پوسيانا (گئنئرال حمزه خان پوسيانين اوغلو) تاپشيرميشدي. او ايسه بو ساحه ده يوکسه ک تجروبه لي حربچي ايدي.

خوراسانين گنج واليسي، آزربايجان ديياسپوراسينين فعال عوضوو، ياخين گله جکده اوزله شه جه يي ايرتيجاع قوووه لرينين نهنگليييني، دؤيوشلرين آمانسيزليغيني نظره آليب مشهدده سئرژانت، لئيتنانت يئتيشديره ن حربي مکتب آچديرميشدي. اوراني قورتارانلارين بير حيصصه سي سونرادان باش قالديران ايرتيجاعا قارشي دؤيوشلرده قهرمانليقلار گٶسته رديلر. م. پوسيان اؤزو ده همين مکتبده موختليف ايختيصاصلاردان درس دئييردي. طلبه لريندن پولکوونيک صفاپور وطنپرورلييي، فداکارليغي دؤيوش قابيلييتيني موعلليميندن اؤيره نديييني يازيردي.

کولونئل سولطانزاده مرکزين خوراسانداکي آرخا-داياغيني سارسيتماق، يئرلي ايرتيجاعني سينديرماق اوچون 5 مين سيلاحلي دؤيوشچويه ماليک هزاره ائلينين باشچيسي، بؤيوک فئودال شوجاع المولکو مغلوب ائديب، افغانيستانا قاچيرميش، هئچ کيمي تانيمايان سالار خانا ضربه لر ووروب ايستئحکاميني آلميش، خانلارين ايللردن بري وئرمه ديکلري وئرگيلري توپلاميشدي.

دره به يلييين اورتادان قالديريلماسينين هم ايمام ريضا زييارتگاهينين جانلانماسينا، هم تيجارتين آرتماسينا، هم ده يئرلي صنايئعين گئنيشله نمه سينه موهوم کؤمه يي وار ايدي. اؤلکه نين “آفتاب-ئ شرق”، “مينو”، “روح ال-قودس” آدلي قزئتلري گنج والينين بو حرکتلريني ايمام ريضايا درين محببتي ايله ايضاح ائديرديلر. محممد تاغي خان سانکي واختين آزليغيني ايرتيجاعنين بوتون آزقينليغي ايله هوجوما گئچه جه ييني باشا دوشوب تله سير، عئيني واختدا بير نئچه آغير ايشي گؤروردو. والي بير ياندان صنايئع يوکسه ليشي اوچون مصلحتله شمه لر آپارير، بير ياندان يئتيمخانالار آچاراق صاحيبسيز اوشاقلاري دؤولت حيمايه سينه آلير، بير ياندان خوراساني مکتبلر شبکه سينه بورومه يه چاليشير، مشهدده، نيشاپوردا و بعضي کندلرده ايبتيدايي، پئشه، اورتا، حتتا عالي مکتبلر آچديريردي. مشهد مکتبلرينده تاريخ، جوغرافييا، هندسه، موسيقي، حئساب فنلري گئچيريليردي، ژاندارملارين اوشاقلارينين آيريجا تحصيل پيروقرامي حاضيرلانميشدي. همچينين، خسته خانالارين آچيلماسيندا کند و قصبه لره 2-3 نفرليک سييار طيبب دسته لرينين گٶنده ريلمه سينده حکيم و کولونئلين خيدمتلري ميثيلسيز ايدي.

عوصيان رهبري باشقا ايشلرله ياناشي مدنييت، اينجه صنت و ادبييات ساحه سينده ده تدبيرلره ال آتيردي. بو ايشده، شوبهه سيز کي، ايالتده کي چوخ ساييلي آزربايجان ديياسپوراسي عوضولري اونا کؤمه ک ائديرديلر. او، بير اينسان قوووه سينين و شوعورونون وئردييي ايمکان داخيلينده هر بير ايشي گؤروردو. اينگيلتره نين مشهدده کي کونسوللوغوندا توپلانميش سيلاحلارين موصاديره سي بو قبيلدن ايدي.

لاکين باشدا قوام السلطنه اولماقلا، تئهران حٶكومتي نه فارس شووئينيزمي، نه يئرلي قاراگوروه، نه ده اؤلکه ني سويوب-داغيدان خاريجيلر بو تورک اوغلونون خوراساندا، گله جکده ايسه بلکه ده بوتون ايراندا حاکيملييينه دؤزه بيلمه زديلر. اونلار تصادوفلره اوميد باغلامادان هر جور تخريبات ايشلري آپاريرديلار”. قوام السلطنه ويلايته تئز-تئز جاسوسلار گٶنده رير، اونلاري واليليکده، ژاندارم، پوليس ايداره لرينده، موختليف موسسيسه لرده، تشکيلاتلاردا وظيفه لره دوزله تديريردي. بئله تخريباتچيلاري ضابيطلر آراسيندا يئرله شديرمه يه ده مووففق اولموشدو. اطرافدا ايسه ميللي-آزادليق حركاتلارينا، دئموکراتيک قوووه لره آغير ضربه لر وورولماقدا ايدي. واختيله محممد تاغي خاني خيياباني حركاتي علئيهينه دؤنده رمک ايسته يه نلر بو آرزويا چاتماسالار دا، 1920-جي ايل سئنتيابرين 14-ده عوصياني قان ايچينده بوغموشدولار. 1921-جي ايل اوکتيابرين اه ووللرينده گيلان رئسپوبليکاسي دا ييخيلدي. اه وولجه ميرزه کيچيک خان، دالينجا مشهور اينقيلابچي حئيدر عموغلو اؤلدورولدو. بو قانلي آکسييالاردا قوام السلطنه ايله ياناشي حربي ناظير ريضا خان پهلويني و قاتي سولجو، دينسيز ائحسانوللا خان’ين رولو آز دئييلدي. دينسيز حركاتلاري ايله حركاتي لاخلادان اينقيلابچي ائحسانوللا خان قاچيب آشقاباددان خوراسان عوصيانچيلارينا اؤز کؤمه ييني تکليف ائتديکده، وضعييتي آغيرلاشان عوصيان رهبري بئله جاواب وئرميشدي: “سيزين ياخشيليغينيزي ايسته ميره م، پيسليک ائله مه يين”.

ريضا خان’ين ايسه قهرمان تورک اوغلو ايله آيري حاق-حئسابي وار ايدي. هله 1915-جي ايلده همدانا [ازربايجاندا] ژاندارم رييسي گٶنده ريلميش م. پوسيان شهه رده اؤزباشيناليقلار تؤره دن قازاقلارين قارشيسيني آلماق اوچون کومانديرلري ريضا خانا طلب گٶنده رميشدي. طلب جاوابسيز قالديقدا محممد تاغي خان ريضا خان’ين قرارگاهينا گيريب قازاقلاري ترک سيلاح ائتميش، کومانديري حبسه آلميشدي. اوچ گون حبسده ياتان ريضا خان آزغينليقلارا سون قويان فرماني ايمضالاماغا مجبور اولموشدو.

ايندي تئهران حٶكومتتيندن امر آلان ريضا خان 5 مين قوشون، چوخلو توپ، پولئميوت و باشقا سيلاحلارلا مشهد اوزه رينه يورويوردو. يئرليزعفرانلي، شادلو [كورد] طايفالارينين حربي قوووه سي ده دٶولت قازاق اوردوسونا قوشولدو. قوام السلطنه نين 700 نفرليک تخريبات دسته سي آرتيق اؤز ايشيني گؤرموشدو. گورگان ژاندارم دسته سي و قوچان خانلاري دا عوصيانچيلار علئيهينه چيخيرديلار. خايين ژاندارملار، او جومله دن، تخريباتچيلار طرفيندن جاماعاتين سويولماسي، خالقدان زورلا وئرگي آلينماسي، عوصيانچيلارين يئرلرينين ده ييشديريلمه سي، ژاندارملارين بيله-بيله اسير وئريلمه سي حرکتي ضعيفله دير، مودافيعه ني بوشالدير، مشهدده اولاجاق هوجومون يوللاريني آچيردي. بونون اصل باعيثکارلاري آراسيندا کوردلر موهوم رول اويناييردي.

محممد تاغي خان دؤرد طرفدن موحاصێره يه آلينميشدي. خيانتلرين ايسه آردي-آراسي کسيلميردي. عوصيان رهبري جعفراباددان کؤمه ک گؤزله دييي زامان اوراداکي ژاندارم باشچيلاري حسن خان پوليتيک و سئييد حسن خان فخراي مشهده گٶنده ريله جک مرمينين، گولله نين قارشيسيني آلدي. عوصيانين سون داياق منطقه سي رابيطه سيز، سورساتسيز قالدي.

واختيله اوکتيابر چئوريليشيني آلقيشلايان، ر.س.ف.س.ر-ين تئهرانا گٶنده ردييي صلاحييتلي سفيري ف. آ. روتشتئيني قبول ائديب، شرفينه ضييافت وئره ن، لئنينين ساغليغينا باده قالديران، سفيري پايتاختا آپارماق اوچون بير وزوود ژاندارم آييران و اونلاري موکافاتلانديران کولونئل م. پوسيان آشقابادا، باکييا تئلقراملار گٶنده ريب كٶمه ك ايسته دييي زامان اوميدسيز وضعييته دوشموشدو. بولشئويکلره اينانان محممد تاغي خان اونلاري يالنيز سون آندا تانيميشدي. ر.س.ف.س.ر خالق خاريجي ايشلر کوميساري تئهرانا ف. آ. روتشتئينه گٶنده ردييي 5 اوکتيابر 1921-جي ايل تاريخلي، 8348/8 ساييلي تئلئقراميندا يازيردي: “بيزيم ايرانداکي سيياستيميز شاهلا شاهليق علئيهينه چيخانلار آراسينداکي موباريزه ده سون درجه ائحتيياطلي اولماق، بيطرفلييي ساخلاماق، داخيلي ايشلره قوشولماماقدير. اوميد ائديريک کي، کيروو و حربي کوميسييا آنلاشيلمازليغي آرادان گؤتوره جک."

بو کيچيک تئلئقرامين آرخاسيندا گيلان و خوراسان عوصيانلارينين فلاکتلي سونلوغو گيزله نيردي. بونو همين سندلر مجموعه سينين آرخاسيندا وئريلميش قئيد آچيق-آيدين بلله نديرير. قئيدده گٶسته ريلير کي، سووئت حٶكومتتي 1920-21-جي ايللرده گيلان و قونشو شيمالي ايران (جنوبي آزربايجان نظرده توتولور - ن.ر.) ايالتلرينده عوصيانچي دسته لرله شاه اوردولاري آراسينداکي دؤيوشلره قاريشماغين قارشيسيني قطعي شکيلده آلماق اوچون س. م. کيرووا گٶسته ريش وئريب.

بو نظارتين حياتا گئچيريلمه سي اوچون سووئت حٶكومتتي 1921-جي ايلين اوکتيابريندا باکييا س. م. کيرووون سرانجامينا حربي اينقيلاب شوراسينين خوصوصي حربي کوميسيياسيني گٶنده ريب.

دوغرودان دا، باکيدان خوراسان حركاتينا کؤمه يه گئده ن جنوبي آزربايجانلي فهله دسته لرينين قارشيسي تورک خالقلارينين غددار دوشمني س. م. کيروو طرفيندن آلينميشدي. يارانيشينين ايلک گونلرينده جلب ائديجي، پارلاق بياننامه لر، شوعارلارلا دونيا خالقلارينا موراجيعت ائده ن سووئت حٶكومتتينه هئچ ده برابرحوقوقلو، آزاد، موتتفيق شرق دؤولتلري دئييل، موستملکه لر لازيم ايدي. بئله اولماسايدي، بولشئويک س. اورجونيکيدزه مشروطه حرکتيني داغيتماز، خياباني عوصياني تکله نمه ز، ائرمني ميکاييل آواتئسيان (سولطانزاده) آدي ايله ايران ک.پ.´نين رهبرلييينه سوخولمازدي. حئيدر عموغلو ايسه اؤلدورولمه ز، محممد تاغي خان قاراگوروه الينده قالمازدي.

تماميله تکله نيب موحاصێره يه دوشه ن محممد تاغي خان تورکلرين "دمير دسته" دن اولان سون عوضولري ده سيرادان چيخديقدان سونرا بير نئچه يئريندن يارالاندي و اؤلدورولدو. دوشمنلر اونون باشيني کسيب قوام السلطنه و ريضا خان کيمي جللادلاردان موکافات آلماق ايسته ييرديلر. لاکين، بو قهرمانين اؤلومو ده گئنيش آزادليق نوماييشينه چئوريلدي. آزربايجانين مرد اوغلو محممد تاغي خان سولطانزاده پوسيان ابدي اولاراق خوراسان تاريخينده آزادليق، دئموکراتييا يولونون قهرمانليق سيموولو کيمي قالدي و اؤز خالقينا، وطنينه ده شؤهرت آبيده سي قويدو.
ناظيم ريضوان




MƏHƏMMƏD TƏQİ XAN SOLTANZADƏ PÜSYAN




“Məhəmməd Tağı Xan Məhəmməd Bağır Xan oğlu Soltanzadə Püsyan” 7 avqust 1891-ci ildə Təbriz şəhərində hərbi mülkədar ailəsində doğulmuşdur. Atası mayor “Məhəmməd Bağır Xan Inayət üs-sultan”ın nəsli XIX əsrin II yarısında Şimali Azərbaycandakı Şərur mahalının Püsyan kəndindən köçüb Təbrizə getmişdi. Tağı Xan’ın familiyası (soyadı) Soltanzadə olsa da, kəndin adı ilə Püsyan çağrılırdı.

Tağı Xan’ın nəsli əsasən igid, döyüşkən hərbçilərdən ibarət idi. Onun atasının əmisi “Abbasqulu Ağa” Məzhər təxəllüsü ilə gözəl qəzəllər yazırdı. Sonralar Xorasanda quldurlarla vuruşmalarda öldürülmüşdü. İki əmisindən biri mirpənc “Məhəmmədəli Xan” həm şair, həm də Təbriz Zəhəbiyyə tayfasının başçısı idi. O, hərbçi olmuş, 1880-ci ildə vəfat etmişdir. Digər əmisi, general “Həmzə Xan Püsyan” isə 1915-ci ilə qedər yaşamışdır.

Məhəmməd Tağı Xan’ın böyük qardaşı “Qulamrıza Xan” l. Dünya müharibəsi dövründə Fars əyaləti jandarm qüvvələrinin rəisi olmuşdur. Əyalətdə İngilislər əleyhinə Qaşqayların üsyanı başlandıqda Qulamrıza Xan da qardaşı “Əliqulu Xan”la onlara qoşulmuş, Şirazdakı İngilis konsulunu Təngistanlılara vərmışdı. Böyük mülkədar Qəvam Şirazi ilə ilk vuruşmalarda əsir düşməməkdən ötrü iki qardaş bir-birinə atəş açmışdılar. Üçüncü qardaşı “Həydərqulu Xan Püsyan” isə “Məhəmməd Tağı Xan”la bərabər Xorasan üsyanında iştirak etmişdi.

Palkovnikin anası “İzzət ül-haciyə Xanım” məşhur azadlıqsevər qadınlardan və Məşrutə hərəkatının iştirakçılarından biri idi. “SəttərXan”ın təşəbbüsü ilə mücahidlərə geyim tikilməsi, tibbi yardım göstərilməsi sahəsində xidmətini əsirgəməyən qadınlar arasında İzzət ül¬-haciyə Xanım fərqlənirdi. Şübhəsiz ki, belə ananın tərbiyələndirdiyi oğlanlar qəhrəman olmalı idilər.

Məhəmməd Tağı Xan 1899-1905-ci illərdə Təbrizin "Loğmaniyyə" mədrəsəsində dərs oxumuş, Fars və Ərəb dillərini öyrənmışdı. Bundan başqa o, məntiq, yeni elmlər, ev şəraitində isə ailə ənənəsinə görə Fİransız, Rus dillərinə, riyaziyyata, tarixə, ədəbiyyata da yiyələnmışdı.

Bundan sonra o, təhsilini artırmaq məqsədilə 1906-cı ildə Tehrana üz tutmuş, 5 il "Mədrəsə-yi nizami” adlı hərbi zabitlik məktəbində oxumuşdu. 1911-ci ildə "Mədrəsə-yi nizami”ni bitirib leytenant rütbəsilə hərbi qulluğa girərək, kapitanlıq dərəcəsinədək yüksəlmışdı.

Məhəmməd Tağı Xan Tehranda ikən həmyerlisi, məşrutəçi “Haci Məhəmmədağa Tanbaz” və oğlu, inqilabçı “Sadiq Tanbaz”ın amallarından xeyli tə’sirlənmışdı. Şübhə yoxdur ki, Tehranda gözləri qarşısında cərəyan edən hadisələr, xüsusən də əhval ruhiyyəsini inqilabi səmtə yönəltmışdı.

O, hərbi məktəbdə oxuyarkən altı ay muəllim və tərcüməçi vəzifəsində də işləmiş, sonra adyutant mütərcim vəzifəsini saxlamaqla, Sirab (Həmədan- Azərbaycanda) hərbi dəstəsinin komandiri olmuşdur.

O dövrdə Qacar səltənətinin zəifliyi üzündən ölkənin bir sıra əyalətləri ilə paytaxt arasında əlaqələr yox dərəcəsində idi. Yollar¬da ağalıq edən feodal hərbi dəstələrini və quldurları təmizləməkdən ötrü Amerikalı polkovnik “Meril”in komandirliyi ilə göndərilmiş batalyon da bir iş görə bilməmışdı. Gənc Məhəmməd Tağı Xan isə öz dəstəsi ilə 1914-cü ildə Tehran-Həmədan-Kirmanşah yolunu açmışdı. Bu ağır və mürəkkəb əməliyyata görə onun üçün mayor rütbəsi, elecə də qızıl medal istənilsə də, hərbi nazirlik gənc komandirin yaşının azlığını bəhanə gətirib, mayorluq rütbəsini əsirgədi və yalnız qızıl medal verdi. O dövrdə nəşr olunan “Tehran”, “Həmədan”, “Kirmanşah” qəzetləri onu "ən cəsarətli zabit", "kəndlilərin dadına çatan" adlandırmışdı.

M. Püsyan sonra başçılıq etdiyi jandarm eskodronu ilə Luristana getmiş, Burucerd döyüşlərində quldurları dağıtmış, bə’zi mürtacə Xanları habs etməklə əmin-amanlıq yarada bilmışdı. Bu çarpışma¬larda yaralanan komandir sağaldıqdan sonra mayor rütbəsi almış və Həmədan [Azərbaycanda] batalyonunun rəisi tə’yin ədilərək 1915-ci ilin 14 dəkabrina dək həmin vəzifədə çalışmışdı.

O, Həmədanda [Azərbaycanda] ikən Kirmanşahda təşkil olunmuş İran milli höküməti silahlı qüvvələrinin bu hissəsinə komandir qoyulur. Bu müddətdə gənc Türk zabiti Bidsərx, Qəzvin, Kəngavər, Kirmanşah cəbhələrinin komandiri vəzifəsini daşımış, ixtiyarindakı 1500 nəfərlik atlı və piyada hissələrlə Rus və İngilis qoşunlarına qarşı müvəffəqiyyətli yürüş əməliyyatları aparmışdı.

Bu azömürlü hökümət üzvləri mühacirətə məcbur olduqda, o da onlarla birlikdə İstanbul’a və sonradan 1917-ci ildə Bərlin’ə getmişdi. Orada əvvəl müalicə kursu geçmiş, sonra Almaniya ordusunun təyyarəçilik məktəbinə daxil olmuşdur. Gənc hərbçi yorulma¬dan öyrənir, aviasiya təxnikasına yiyələnirdi. Qısa müddət ərzində o, 33 dəfə uçuş geçirmişdi. Lakin yenidən ciddi şəkildə xəstələndiyindən, piyada qoşunlarına dəyişilmişdi. Azərbaycan diyasporasının bu gənc üzvü Almaniya ordusundakı xidmət zamanı millətinin hərb sahəsində nəyə qadir olduğunu Alman hərbçilərinə göstərmişdi.

Ölkədə gedən inqilabi hərəkat zamanı Məhəmməd Tağı Xan Leypsiq şəhərinə gedib riyaziyyat və musiqi təhsili almağa başlayır. Təhsil aldığı dövrdə bu Türk oğlu muəllimlərinin ailəsində elə xoş təəssürat yaratmışdı ki, muəllimi və müəlliminin qadını “Knayr” sonralar, onun haqqında kitab yazmış, Məhəmməd Tağı Xanı "ən nəcib İranlı" adlandırmışdı.

M. Püsyan Alman imperiyalizminin qoşunlarında xidmət etsə də, imperiyalizm əleyhinə üsyanları öz gözləri ilə görür və şübhəsiz, özü üçün, vətənin azadlığı üçün nəticə çıxarırdı.

Geri qayıdanbaş gənc Türk zabiti İsveçə gəlmiş, ora ilə tanış ol¬muş, sonra Petroqrada yollanmışdı. Bu zaman Petroqrad Oktyabr çevrilişindən sonrakı təlatümlər içərisində idi. Ona da söz yoxdur ki, Rusiya bolşeviklərinin sinfi bərabərlik, imperiyalizm, müstəmləgeçilik, milli zülm əleyhinə yaydıqları şüarlar, apardıqları təbliğat 28 yaşlı alovlu azadlıq aşiqinə tə’sirsiz qala bilməzdi. Yeri gəlmişkən qeyd edək ki, Pətroqraddakı 1917-ci il oktyabr çevrilişində M. Püsyan’ın bir sıra həmyerililəri, o cümlədən məşhur inqilabçı “Heydər Əmioğlu” və qardası “Süleyman Tarıverdiyev” də fəal iştirak edirdilər.

Avropanı gəzib dolaşmış, bir neçə sahədə təhsil almış və gö¬zü bir çox həqiqətlərə açılmış Məhəmməd Tağı Xan 1920-ci ildə Ənzəli [Azərbaycanda] yolu ilə İran’a qayıtdı.

Deyilənlərə görə, 1915-ci ildə Qacarlar dövlətinin qərbindəki Türkiyə əsgərləri marş oxuyarkən ölkənin bütövlükdə onların olacağını söylədiklərini eşidən zabit M. Püsyan əvvəl məktubla, sonra şəxsən Türkiyə komandanına müraciət etmiş, qət’i e’tirazını bildirmişdi. Marşın sözlərini dəyişib qardaşlıq ruhuna salındığını eşidən və sevinən komandir sonrakı '"var olsun qeyrətli, qəhrəman oğlu Məhəmməd Tağı Xan Püsyan!” cümlsinə yenə e’tiraz etmişdi.

Onun vətənpərvərliyini və qəhrəmanlığını hətta ölümündə böyük rol oynamış gizli polis rəisi “Bağır Amili” və “Nasir Səskər” də yazmışdır. Tarixçi “M. Müctəhidi” isə yazır: “Təvazökarlıq, utanmaq və həyalılıq, iffət, alicənablıq, özünün tə’rifinə yol verməmək, xidmətlərini və hünərlərini başqası izah edərkən narahat olmaq kolonelin (Fıransizca “polkovnik” deməkdir) ba¬riz sifətlərindən idi".

“Məlik üş-şüara” Bahar Məhəmməd Tağı Xan’ın qaldırdığı üsyanın əleyhinə olsa da, şəxsiyyətini, cəsarətini, vətənpərvərliyini tə’rif etmişdi. Şair Bahar geçmiş dostunun həyat yolundan bahs edərək yazırdı ki, Məhəmməd Tağı Xan mühacirət dövründə Şəyx Həsən Tehrani ilə dost idi. Mən və Tehrani Demokrat Firqəsindən idik. M. Tağı Xan da bu firqəyə meyilli idi və ona inanırdı. Tehraninin evində onunla görüşüb Xorasanda bir hərbi-milli cəmiyyətin mərkəzinin yaradılması barədə gedirdi. Əslində onun bu işlərdən ötrü ürəyi gedirdi. O, kəmal-i məmnuniyyətlə bizim izahatımızı qabul etdi...

Demək lazımdır ki, ölkədə gedən mürəkkəb ictimai-siyasi pırosəslər mərkəzi hakimiyyəti xeyli zəifletmişdi. Əyalətlərin mərkəzdən qaçma məyilləri, xüsusən də davam edən Şəyx Məhəmməd Xiyabani (Azərbaycan) və Gilan hərəkatı Tehranı sarsıtmışdı. Lakin, eyni zamanda bə’zi yerdə Xanlıq, feodalların özbaşınalığı kimi mürtəce pıroses də inkişafda idi. O cümlədən Xorasanda başıpozuqluq, quldurluğun əl-ayaq açması iqtisadi-ticarət əlaqələrinin gediş-gəlişin pozulması və ziyarət yollarının qorxulu şəkil alması liberal burjuaziyasının hökümətə təzyiq göstərməyə vadar edirdi. Nəticədə Müşur üd-dövlə höküməti bu əyalətdə jandarm qüvvələrini gücləndirir, özbaşınalığı aradan qaldırmaq üçün Məhəmməd Tağı Xanı ora jandarm rəisi göndərmək məcburiyyətində qaldı. 1920-ci ilin oktyabrında polkovnik Məşhədə göndərildi. Bu Demokratik qüvvələrin qələbəsi demək idi.

Kolonel M. Püsyan Məşhədə gəldikdən sonra Demokrat Firqəsinin üzvləri ilə yaxınlaşır, onlarla iş aparmağa başlayır. O, yerli irticanın vali Qəvam üs-səltənəyə və İngilis konsuluna arxalandığını bilirdi. İrticaya qarşı mübarizə aparmaqda isə ona firqənin görkəmli üzvlərindən Haci Məhəmməd ağa Tahbaz Məhəmməd Haşım Mirzə Ənsər, Haci Hüsəyn ağa Malik kimi liberal burjua-mülkədar nümayəndələri, mütərəqqi fikirli ruhanilər, Məşhəddə yaşayan Azərbaycan tacirləri, sənaye sahibləri, əsnaf və qəsbkarlar kömək edirdilər. Məşhədin görkəmli sənaye sahiblərindən Əli Xan, Məhəmməd Xan Əmioğlu qardaşları Kolonelin maarif, mədəniyyət sahəsində islahat tədbirlərini həyata geçirilməsindən ötrü maddi yardım etməyi öhdələrinə götürmüşdülər. Əyalətin yeni jandarm rəisi "Milli komitə" adlı təşkilat yaradaraq onun şö’bələrini başqa şəhələrə də yayırdı. Təzliklə təşkilatın 3000-nə yaxın üzvü oldu.

M. Püsyan rəisliyə geçən kimi jandarmeriyanın büdcəsini Qəvam üs-səltənənin cibinə axmaqdan azad ədib, idarənin xərclərinə yönəltdi. Bu, Qəvam üs-səltənə ilə onun ilk toqquşması idi. Lakin Mə¬həmməd Tağı Xan azadlıq düşməni Əhməd Qəvam üs-səltənə və İngilis konsulunun nümayişkəranə şəkildə cəzalandırmaq istədikləri siyasi məhbusları da azad edib irticaya ikinci zərbə vurdu. Üçüncü zərbə daha ağır idi: Türk Məhəmməd Tağı Xan yüz illər bo¬yu Xorasanda özbaşınalıq edən, indi də vali və İngilis konsulu tərəfindən bir çox məqsədlər üçün istifadə olunan feodal hərbi qüvvələrini dağıtmışdı.

Kolonel Məşhədə gələrkən Tehrandan özü ilə bir dəstə zabıt gətirmişdi. Əksəriyyəti Türklər olan bu dəstənin tərkibinə mayor İsmayil Xan Bahadır, mayor Əli Riza Xan Şamşir, sultan (kapitan - N.H) Seyid Möhsün Xan Kazimi, Sultan Əliəsgər Xan Rifət, Sultan Qulam Hüsəyn Xan Saqfi, Sultan Əliəsgər Xan Qacar, sultan Hüsəyn Xan Dövlətşahi, Sultan Mirzə Əli Xan İyzədi, Naib (ləytənant - N.R.) Ağa Xan Xoşgin, Naib Haci Xan Təfrisi, Naib Məhəmməd Xan, Naib Cəlal Xan Zəmani, Sultan Nur Əlinəqi Xan Həkimi, Naib Əlisəfər Xan Musar, Naib Davud Xan Sinaqi, Naib Tağı Xan Tavus, Sultan Qulam Hüsəyn Xan Pedər, Sultan Ehsanulla Xan Azərəxiş və b. daxil idi.

Polkovnikin ilk gördüyü islərdən biri vali Qəvam üs-səltənəni həbs etmək oldu. Məşrutə hərəkatından üzü bəri çirkin əməlləri, azadlıq əleyhinə gördüyü işlərlə özünü ləkələmiş bu siyasi fitnəkarın hərbi qaragüruhu sarsıtmaqla yanaşı mütərəqqi qüvvələrə qol-qanad verdi. Qəvam üs-səltənə ilə bərabər 40 qatı irticacı da həbsə alınıb, əmlakı müsadirə edildi. Bunları görən Xorasan əhalisi şənlik içində idi.

Lakin atasının yaxın dostu, demokrat fikirli Haci Məhəmməd Tahbaz, Gilan Respublikasının Xarici İşlər naziri M. C. Pişəvəri ilə gö¬rüşlərdən aldığı təəssüratla Məhəmməd Tağı Xan daha dərin, içtimai-siyasi, iqtisadi islahatlara əl atırdı. O, zabit Qulam hüsəyn Xan Pedərin başçılığı ilə "Milli xəzinə" adlı fond yaratmışdı. Soyqunçu, zülmkar feodallardan müsadirə edilənlər bə’zi liberal dövlətlilərin, xəyriyyəçilərin verdikləri ianə, həmçinin, Türküstandan mühacirlərin Aşqabaddan göndərdikləri qızıllar bu fondda saxlanılırdı.

Şübhəsiz ki, irtica da əlini əli üzərinə qoyub oturmamışdı. Həbs olunub Tehrana göndərilən Qəvam üs-səltənə Seyid Ziyanın devrilməsindən sonra baş nazir postunu ələ geçirib, geçmiş cinayət şəriki Nəcd ül-səltənəni Xorasana vali göndərdi. Lakin vilayətdə anti-demokratik əhval-ruhiyyəni qızışdırdığına görə o da həbsə alınıb mül¬ki müsadirə edilərək "Milli xəzinə"yə verildi. 1921-ci il 25 aprel tarixli Məşhəd zəhmətkeşlərinin əzəmətli nümayişi sabahısı gün aprelin 26-da Məhəmməd Tağı Xanı qəti tələblə Xorasan valiliyinə gətirdi.

Yeni vali dərhal daha dərin islahatlara əl atdı. Belə ki, gündüzlər “qoruyub", gecələr quldurluq edən Qəvam üs-səltənə tüfəngçiləri, həmçinin müstəbid mə’murlar işdən uzaqlaşdırılıb əvəzində o dövrün rəsmi sənədlərində "Dəmir dəstə”, "Fədayi", "Kolonelin fədayisi" adlandırılan “Xususi qıvardiya təşkilatı" yaradıldı. “Xususi qıvardiya"nı səciyyələndirən çağdaş müəlliflərdən biri yazırdı: "Dəmir dəstə" mərhum Kolonelin rəşadətli və şücaətli, cavan Azərbaycanlı fədayilərdən təşkil olunmuşdu. Çox az ordularda belə nəfərlər ola bilər. Çünki neçə yüz nəfərlik bu dəstə Kolonellə münasibətdə neçə yüz bədəndə olan bir ruh kimi idi və öz imtahanlarını da belə verdilər".

Xorasan jandarmeriyasının əsasını təşkil edən quruplardan biri də "Kavə partizan ordusu" idi. Məhəmməd Tağı Xan Püsyana (general Həmzə Xan Püsyanın oğlu) tapşırmışdı. O isə bu sahədə yüksək təcrübəli hərbçi idi.

Xorasanın gənc valisi, Azərbaycan diyasporasının fəal uzvu, yaxın gələcəkdə üzləşəcəyi irtica qüvvələrinin nəhəngliyini, döyüşlərin amansızlığını nəzərə alıb Məşhəddə serjant, leytənant yetişdirən hərbi məktəb açdırmışdı. Oranı qurtaranların bir hissəsi sonra¬dan baş qaldıran irticaya qarşı döyüşlərdə qəhrəmanlıqlar göstərdilər. M. Püsyan özü də həmin məktəbdə müxtəlif ixtisaslardan dərs deyirdi. Tələbələrindən polkovnik Səfapur vətənpərvərliyi, fədakarlığı döyüş qabiliyyətini müəllimindən öyrəndiyini yazırdı.

Kolonel Soltanzadə mərkəzin Xorasandakı arxa-dayağını sarsıtmaq, yerli irticanı sındırmaq üçün 5 min silahlı döyüşçüyə malik Həzarə elinin başçısı, böyük feodal Şüca ül-mülkü məğlub edib, Əfqanıstana qaçırmış, heç kimi tanımayan Salar Xana zərbələr vurub istəhkamını almış, Xanların illərdən bəri vermədikləri vergiləri toplamışdı.

Dərəbəyliyin ortadan qaldırılmasının həm İmam Riza ziyarətgahının canlanmasına, həm ticarətin artmasına, həm də yerli sənayenin genişlənməsinə mühüm köməyi var idi. Ölkənin "Aftab-e Şərq", "Minu", "Ruh ul-qüds" adlı qəzetləri gənc valinin bu hərəkətlərini İmam Rizaya dərin məhəbbəti ilə izah edirdilər. Məhəmməd Tağı Xan sankı vaxtın azlığını irticanın bütün azqınlığı ilə hücuma geçəcəyini başa düşüb tələsir, eyni vaxtda bir neçə ağır işi görürdü. Va¬li bir yandan sənaye yüksəlişi üçün məsləhətləşmələr aparır, bir yandan yetimxanalar açaraq sahibsiz uşaqları dövlət himayəsinə alır, bir yandan Xorasanı məktəblər şəbəkəsinə bürüməyə çalışır, Məşhəddə, Nişapurda və bə’zi kəndlərdə ibtidai, peşə, orta, hətta ali məktəblər açdırırdı. Məşhəd məktəblərində tarix, coğrafiya, həndəsə, musiqi, hesab fənləri geçirilirdi, jandarmların uşaqlarının ayrıca təhsil pıroqramı hazırlanmışdı. Həmçinin, xəstəxanaların açılmasında kənd və qəsəbələrə 2-3 nəfərlik səyyar tibb dəstələrinin göndərilməsində həkim və Kolonelin xidmətləri misilsiz idi.

Üsyan rəhbəri başqa işlərlə yanaşı mədəniyyət, incəsənət və ədəbiyyat sahəsində də tədbirlərə əl atırdı. Bu işdə, şübhəsiz ki, əyalətdəki çoxsaylı Azərbaycan diyasporası üzvləri ona kömək edirdilər. O, bir insan qüvvəsinin və şüurunun verdiyi imkan daxilində hər bir işi görürdü. İngiltərənin Məşhəddəki konsulluğunda toplan¬mış silahların müsadirəsi bu qəbildən idi.

Lakin başda Qəvam üs-səltənə olmaqla, Tehran höküməti nə Fars şovinizmi, nə yerli qaragüruh, nə də ölkəni soyub-dağıdan xaricilər bu Türk oğlunun Xorasanda, gələcəkdə isə bəlkə də bütün İranda hakimliyinə dözə bilməzdilər. Onlar təsadüflərə ümid bağlamadan hər cür təxribat işləri aparırdılar". Qəvam üs-səltənə vilayətə tez-tez casuslar göndərir, onları valilikdə, jandarm, polis idarələrində, müxtəlif müəssisələrdə, təşkilatlarda vəzifələrə düzəltdirirdi. Belə təxribatçıları zabitlər arasında yerləşdirməyə də müvəffəq olmuşdu. Ətrafda isə milli-azadlıq hərəkatlarına, demokratik qüvvələrə ağır zərbələr vurulmaqda idi. Vaxtilə Məhəmməd Tağı Xanı Xiyabani hərəkatı əleyhinə döndərmək istəyənlər bu arzuya çatmasalar da, 1920-ci il sentyabrin 14-də üsyanı qan içində boğmuşdular. 1921-ci il oktyabrın əvvəllərində Gilan Rəspublikası da yıxıldı. Əvvəlcə Mirzə Kiçik Xan, dalınca məşhur inqilabçi Heydər Əmioğlu öldürüldü. Bu qanlı aksiyalarda Qəvam üs-səltənə ilə yanaşı hərbi nazir Riza Xan Pəhləvini və qatı solcu, dinsiz Ehsanulla Xan’ın rolu az deyildi. Dinsiz hərəkatları ilə hərəkatı laxladan inqilabçı Ehsanulla Xan qaçıb Aşqabaddan Xorasan üsyançılarına öz köməyini təklif etdikdə, vəziyyəti ağırlasan üsyan rəhbəri belə cavab vermişdi: "Sizin yaxşılığınızı istəmirəm, pislik eləməyin".

Riza Xan’ın isə qəhraman Türk oğlu ilə ayrı haqq-həsabı var idi. Hələ 1915-ci ildə Həmədana [Azərbaycanda] jandarm rəisi göndərilmiş M. Püsyan şəhərdə özbaşınalıqlar törədən Qazaqların qarşısını almaq üçün komandirləri Riza Xana tələb göndərmişdi. Tələb cavabsız qaldıqda Məhəmməd Tağı Xan Riza Xan’ın qərargahına girib Qazaqları tərksilah etmiş, komandiri həbsə almışdı. Üç gün həbsdə yatan Riza Xan azğınlıqlara son qoyan fərmanı imzalamağa məcbur olmuşdu.

İndi Tehran hökümətindən əmr alan Riza Xan 5 min qoşun, çoxlu top, pulemyot və başqa silahlarla Məşhəd üzərinə yürüyürdü. Yerli Zəfəranlı, Şadlu tayfalarının hərbi qüvvəsi də dovlət Qazaq ordusuna qoşuldu. Qəvam üs-səltənənin 700 nəfərlik təxribat dəstəsi artıq öz işini görmüşdü. Gürgan jandarm dəstəsi və Qoçan Xanları da üsyançılar əleyhinə çıxırdılar. Xayin jandarmlar, o cümlədən, təxribatçılar tərəfindən camaatın soyulması, xalqdan zorla vergi alınması, üsyançıların yerlərinin dəyişdirilməsi, jandarmların bilə-bilə əsir vərilməsi hərəkəti zəiflədir, müdafiəni boşaldır, Məşhəddə olacaq hücumun yollarını açırdı. Bunun əsl baiskarları arasında Kürdlər mühüm rol oynayırdı.

Məhəmməd Tağı Xan dörd tərəfdən mühasirəyə alınmışdı. Xəyanətlərin isə ardı-arası kəsilmirdi. Üsyan rəhbəri Cəfərabaddan kömək gözlədiyi zaman oradakı jandarm başçıları Həsən Xan Politik və Səyid Hasən Xan Fəxrai Məşhədə göndəriləcək mərminin, güllənin qarşısını aldı. Üsyanın son dayaq məntəqəsi rabitəsiz, sursatsız qaldı.

Vaxtilə Oktyabr çevrilişini alqışlayan, RSFSR-in Tehrana göndərdiyi səlahiyyətli səfiri F. A. Rotşteyni qabul edib, şərəfinə ziyafət verən, Leninin sağlığına badə qaldıran, səfiri paytaxta aparmaq üçün bir vzvod jandarm ayıran və onları mükafatlandıran kolonel M. Püsyan Aşqabada, Bakıya teləqramlar göndərib kömək istədiyi zaman ümidsiz vəziyyətə düşmüşdü. Bolşeviklərə inanan Məhəmməd Tağı Xan onları yalnız son anda tanımışdı. RSFSR Xalq Xarici İşlər komisari Tehrana F. A. Rotşteynə göndərdiyi 5 oktyabr 1921-ci il tarixli, 8348/8 saylı teleqramında yazırdı: "Bizim İrandakı siyasətimiz şahla şahlıq əleyhinə çıxanlar arasındakı mübarizədə son dərəcə ehtiyatlı olmaq, bitərəfliyi saxlamaq, daxili işlərə qoşulmamaqdır. Ümid edirik ki, Kirov və hərbi komisiya anlaşılmazlığı aradan götürəcək".

Bu kiçik teleqramın arxasında Gilan və Xorasan üsyanlarının fəlakətli sonluğu gizlənirdi. Bunu həmin sənədlər məcmuəsinin arxasında verilmiş qeyd açıq-aydın bəlləndirir. Qeyddə göstərilir ki, Sovət höküməti 1920-21-ci illərdə Gilan və qonşu şimali İran (cə¬nubi Azərbaycan nəzərdə tutulur - N.R.) əyalətlərində üsyançı dəstələrlə şah orduları arasındakı döyüşlərə qarışmağın qarşısını qəti şəkildə almaq üçün S. M. Kirova göstəriş vərib.

Bu nəzarətin həyata geçirilməsi üçün Sovət höküməti 1921-ci ilin oktyabrında Bakıya S. M. Kirovun sərəncamına Hərbi İnqilab Şurasının xüsusi hərbi komisiyasını göndərib.

Doğrudan da, Bakıdan Xorasan hərəkatına köməyə gedən cənubi Azərbaycanlı fəhlə dəstələrinin qarşısı Türk xalqlarının qəddar düşməni S. M. Kirov tərəfindən alınmışdı. Yaranışının ilk günlərində cəlbedici, parlaq bəyannamələr, şüarlarla dünya xalqlarına müraciət edən Sovət hökümətinə heç də bərabərhuquqlu, azad, müttəfiq Şərq dövlətləri deyil, müstəmləkələr lazım idi. Belə olmasaydı, Bolşevik S. Orconikidzə Məşrutə hərəkətını dağıtmaz, Xiyabani üsyanı təklənməz, Erməni Mikael Avatesyan (Sultanzadə) adı ilə İran KP-nin rəhbərliyinə soxulmazdı. Heydər Əmioğlu isə öldürülməz, Məhəmməd Tağı Xan qaragüruh əlində qalmazdı.

Təmamilə təklənib mühasirəyə düşən Məhəmməd Tağı Xan Türklərin "Dəmir dəstə"dən olan son üzvləri də sıradan çıxdıqdan sonra bir neçə yerindən yaralandı və öldürüldü. Düşmənlər onun başını kəsib Qəvam üs-səltənə və Riza Xan kimi cəlladlardan mükafat almaq istəyirdilər. Lakin, bu qəhrəmanın ölümü də geniş azadlıq nümayişinə çevrildi. Azərbaycanın mərd oğlu Məhəmməd Tağı Xan Soltanzadə Püsyan əbədi olaraq Xorasan tarixində azadlıq, demokratiya yolunun qəhrəmanlıq simvolu kimi qaldı və öz xalqına, vətəninə də şöhrət abidəsi qoydu.


Nazim Rizvan



روز شمار زندگي کلنل محمد تقي خان پسيان




** محمد تقي خان پسيان که اجدادش از مهاجرين قفقاز-آزربايجان شمالي بودند در سال 1268 شمسي در تبريز-آزربايجان جنوبي متولد شد. پس از طي تحصيلات مقدماتي و دوره مدرسه نظام وارد خدمت در ژاندارمري دولت تركي –آزربايجاني قاجار گرديد.

** کلنل محمد تقي خان پسيان مدتي در همدان –آزربايجان جنوبي ماًموريت داشت که با رضا خان (شاه بعدي ايران) آشنائي يافت و حتي انتشار داد که يک سيلي هم به گوش او زده است.

** کلنل محمد تقي خان پسيان مدتي در آلمان و سويس، تركيه و عراق به سر برده و به مطالعه در امور نظامي پرداخت و در مراجعت به رياست ژاندارمري خراسان منصوب گرديد.

** در کودتاي 1299، سيد ضياء دستور داد که قوام السلطنه والي خراسان را بازداشت کند که او را دستگير کرده، تحت الحفظ به تهران فرستاد. همين امر موجب شد که قوام السلطنه کينه او را به دل بگيرد و بعداً وقتي نخست وزير شد، استانداري براي خراسان تعيين کرد که کلنل زير بار نرفت و عليه دولت مرکزي قيام کرد.

** کلنل محمد تقي خان پسيان مي خواست در خراسان جمهوري اعلام کند و بعد آن را به سراسر ايران تعميم دهد که در اين کار توفيقي نيافت.

** او در جنگ با قواي دولتي قزاق و عشاير كرد در تپه هاي قوچان در سال 1300 به قتل رسيد؛ و حتي گفته مي شود که آخرين گلوله را خود به قلبش شليک کرده است. اکراد قوچاني سر او را بريدند.

** جنازه اش را به مشهد آورده و در آرامگاه نادر با تجليل به خاک سپردند. وقتي نظام السلطنه مافي حاکم خراسان شد جنازه کلنل محمد تقي خان پسيان را از آرامگاه نادر خارج ساخته به قبرستان عمومي بردند.

** آنهايي که با کلنل محمد تقي خان پسيان آشنايي داشته اند او را افسري رشيد و وطن پرست مي دانند و حتي عارف شاعر فارس درباره او اشعاري گفته و چنين ياد آور شده (کين عاقبت وطن پرستي است)

** کلنل محمد تقي خان پسيان در سال 1300 در سن 33 سالگي زندگي را ترک گفت. فرزندي نداشت. ولي خانواده پسيان که اکثراً مشاغل نظامي داشته اند از خانواده هاي معروف آزربايجان مي باشند.

** ماژور محمود خان نوذري بقاء از همکاران کلنل محمد تقي خان پسيان بود که فرزندش سرلشگر نوذري بقاء در جمهوري اسلامي به زندان افتاد و با شهامت و شجاعت پاي ديوار اعدام رفت.



مرورى بر زندگى محمدتقى خان پسيان- قيام كلنل

حسن يوسفى اشكورى

توجه: اين مقاله از ديدگاه قوميتگرائي فارسي نوشته شده است.


پدران كلنل محمدتقى خان پسيان پس از مجزا شدن قفقاز از پيكر ايران، خود را به آغوش وطن اجدادى انداختند و به ايران آمدند. در آن دوره بخش قابل توجهى از ايران طى دو عهدنامه گلستان و تركمانچاى از ايران جدا شده بود و اجداد محمدتقى خان پسيان از ايرانيانى بودند كه پس از آن خودشان را به ايران رساندند. محمدتقى خان پسيان در سال ۱۳۰۹ ه ق در تبريز متولد شده و تحصيلاتش را در زادگاهش آغاز كرد و ادامه داد. در سال ۱۳۲۴ه ق به تهران آمد و وارد مدرسه نظام شد. پس از پنج سال در مدرسه نظام به درجه سلطانى رسيد و چون اساس قشون جديد به هم خورد به ژنرال يالمارسن سوئدى، با همان درجه اى كه داشت معرفى شد و در سمت آجودان مترجمى و رياست گروهان مامور همدان شد.

از سال ۱۳۳۱ داخل مدرسه صاحب منصبان ژاندرمرى شده و سال بعد جزء اردوى اعزامى به بروجرد رفت و در اغلب جنگ هاى آنجا شركت كرد. (دوران جنگ اول جهانى) در همان سال به درجه ياورى (سرگردى) رسيد و مامور همدان شد و تا محرم سال ۱۳۳۴ ه ق در آنجا بود. ياور محمدتقى خان در جنگ عمومى (جنگ جهانى اول) دلاورى هاى زيادى از خود نشان داد و در جنگى كه معروف به جنگ مصلى بود، روس ها را شكست فاحش داده و با اين پيروزى كه از نظر نظامى شاهكارى بود، شهرت و لياقت او از مرز ايران گذشت و در آلمان و اتريش پيچيد، اما پس از سقوط بغداد مجبور به عقب نشينى شد.

در سال ۱۳۳۴ ه ق مسئله مهاجرت مليون ايرانى به عثمانى پيش آمد و محمدتقى خان پسيان از آنانى بود كه همراه اين دولت در تبعيد بود و به عثمانى رفت. اما وى در استانبول از آنها جدا شده و در سال ۱۳۳۵ براى معالجه به آلمان رفت و در سال ۱۳۳۶ نيز به برلين كوچ كرد. در آلمان ابتدا در هوانوردى و بعد در قسمت پياده نظام مشغول خدمت بود. سپس در ضمن خدمت، رياضيات عاليه و موسيقى علمى را نيز فراگرفت. محمدتقى خان در سال ۱۳۳۸ ه ق به ايران بازگشت و پس از چندى سرگردانى در دولت مشيرالدوله به فرماندهى ژاندارمرى خراسان منصوب گشت.

تا اينجاى مطلب، زندگينامه محمدتقى خان پسيان بود كه به طور مختصر ارائه شد و طبق اين زندگينامه مشخص است كه وى چه تيپ و شخصيتى داشته و سوابق وى هم از نظر فكر، انديشه، تحصيلات و همين طور خدماتى كه در آن دوره به ايران كرده، به خصوص جنگ هايى كه عليه اشغالگران انجام داده، كم و بيش سيمايى از وى را در ذهن مجسم مى كند. از اين به بعد مطالبى كه عنوان مى شود، مربوط به حدود شش ماه آخر عمر محمدتقى خان پسيان است كه دوران قيام وى در تبريز است و البته بيشترين شهرت او نيز مربوط به همين ايام است.

وقتى كه مرحوم محمدتقى خان پسيان به فرماندهى ژاندارمرى خراسان انتخاب شد، قوام السلطنه والى خراسان بود. وى كه از سه سال پيش والى خراسان بود، پس از كودتاى ۱۲۹۹ به دستور سيدضياء الدين طباطبايى و به دست كلنل محمدتقى خان پسيان در روز ۱۳ فروردين ۱۳۰۰ دستگير و تحت الحفظ به تهران فرستاده شد. البته خود پسيان بعداً در يك نطق رسمى اعلام كرد كه به او دستور داده بودند تا قوام را در مشهد بكشد. ولى چون او اعتقاد داشت كه قوام السلطنه در هيچ محكمه اى محاكمه نشده است و جرم او ثابت نشده است، از اين جهت فرمان رئيس الوزرا را در تهران اطاعت نكرد و قوام را طبق دستور حكومت مركزى به تهران فرستاد.

پس از خروج قوام السلطنه، خود پسيان كفالت استان خراسان را به عهده گرفت و در واقع علاوه برقدرت نظامى كه داشت، قدرت سياسى هم پيدا كرد و والى خراسان شد. اما پس از سقوط كابينه سيدضياء و تبعيد او از كشور كلنل نگران خود و اوضاع خراسان شد. دليل اين نگرانى هم آن بود كه پس از سيدضياء از يك طرف سردار سپه وزير جنگ در واقع قدرتمندترين مرد پايتخت بود و از آن طرف زندانيان از جمله قوام السلطنه از زندان آزاد شده بودند و اين دو از كلنل محمدتقى خان دل خوشى نداشتند. جريان رابطه محمدتقى خان با قوام السلطنه از زندان آزاد شده بودند و اين هر دو از كلنل محمدتقى خان دل خوشى نداشتند. جريان رابطه محمدتقى خان با قوام السلطنه روشن است. اما سردار سپه زمانى كه در همدان [آزربايجان] فرمانده بود و كلنل نيز در آنجا خدمت مى كرد، با هم درگيرى هاى زيادى داشتند. حتى يك بار كلنل او را كه مقام مافوقش بود، مورد اهانت قرار داده بود.

رضاشاه همان طور كه از زندگينامه اش معلوم است، به ويژه در دوران سلطنت از يك طرف فردى بود به شدت اهل سوءظن و از طرفى هم شديداً انتقام جو و كينه ورز بود. وى بسيارى از همكاران خودش را نابود كرد و در واقع جرم آنها در هيچ محكمه اى ثابت نشده بود و عمدتاً اين عمل وى ناشى از سوءظن و كينه و عقده خود سردار سپه بود. ۱

در اين احوال چيزى كه نگرانى كلنل پسيان را مضاعف كرد و شايد تا حدودى براى او قطعى شد كه بالاخره دست از سر او برنمى دارند، اين بود كه فرمانى از شاه رسيد كه طى آن كلنل را به فرماندهى قواى نظامى ابقا كرده، ولى او را از دخالت در امور سياسى و ايالتى منع كرده بود. اين اقدام از يك طرف او را ناراضى و دلخور كرد و از طرف ديگر نشان داد كه نگرانى اش بيهوده نيست و اين نگرانى زمانى كامل شد كه چندى پس از آن شنيد كه قوام السلطنه در تهران به نخست وزيرى رسيده است. وقتى كه قوام السلطنه به نخست وزيرى رسيد، بلافاصله نجدالسلطنه را به عنوان والى خراسان فرستاد. ظاهراً در اين زمان بود كه كلنل احساس كرد، زمان آن رسيده است كه عليه حكومت مركزى دست به قيام بزند.۲



كلنل چند روز پس از آغاز كار والى جديد (نجدالسلطنه) در يك اقدام غافلگيركننده، نجدالسلطنه را توقيف كرد و خود شخصاً اداره امور خراسان را به دست گرفت. برخى از بزرگان با نفوذ شهر را نيز دستگير و برخى را نيز از شهر تبعيد كرد. در اين هنگام «كميته مركزى خراسان» نيز تشكيل و اعلان موجوديت كرد. هر چند موسس و اعضاى كميته ملى خراسان شناخته شده نيستند (لااقل در منابعى كه در اختيار من بوده) اما على القاعده رئيس و يا عضو اصلى كميته خراسان، محمدتقى خان پسيان بوده است. البته در همين زمان يك كميته پنج نفره هم تشكيل شد كه دو نفر از بازارى ها و سه نفر از روحانيون مشهد، عضو كميته ملى ايالتى خراسان بودند. (احتمالاً همين پنج نفر كميته ملى را تشكيل داده بودند) اين كميته پنج نفرى كه پس از به قدرت رسيدن پسيان تشكيل شده، به تلگرافخانه رفته و متحصن شدند و در آنجا با تماسى كه با مقامات تهران گرفتند، از تهران خواستند كه نجدالسلطنه را عزل كند و محمدتقى خان پسيان را به امارت خراسان منصوب كند.

در آن موقع يكى از جاهايى كه مى رفتند و متحصن مى شدند، تلگرافخانه بود. چون در آن موقع تلگرافخانه از نظر ارتباطات اهميت زيادى داشت و مى توانستند از آن طريق صداى خود را به مركز برسانند. اين متحصنين از جمله خواسته بودند كه در صورت عدم پذيرش خواسته هاى اوليه، محمدتقى خان بتواند ايران را ترك كند. البته طبيعى بود كه مقامات تهران با اين پيشنهاد مخالفت كنند، چون از نظر حكومت مركزى متمرد و ياغى به حساب مى آمدند. پس از اين كودتايى كه عملاً پسيان انجام داد، اوضاع شهر به هم ريخت و روبه وخامت نهاد و ناامنى هم در شهر گسترده تر شد. سرانجام نجدالسلطنه استعفا داد و دولت، صمصام السلطنه بختيارى را به ايالت خراسان فرستاد كه البته باز با مخالفت متحصنين تلگرافخانه مواجه شد. دولت سرانجام راه ميانه اى را انتخاب كرد و آن اين بود كه تا ورود صمصام السلطنه، محمدتقى خان پسيان مقام كفالت خراسان را داشته باشد. هرچند اين تصميم تا حدودى اوضاع را آرام كرد، اما شهر به حركت درآمده بود و كميته ملى با اعلاميه هاى پياپى، دولت مركزى را مورد حمله و انتقاد قرار مى داد و عدم رضايت مردم از اوضاع جارى را هم دامن مى زد. پسيان شنيد كه صمصام السلطنه مى خواهد با عده زيادى از قواى مسلح بختيارى حركت كند و به سوى مشهد بيايد. اين امر موجب نگرانى شديد او شد و لذا پسيان به صمصام السلطنه پيغام داد، مردم از اين كار در هراسند و ناراضى اند و او بهتر است كه بدون سوار مسلح، وارد مشهد شود. ضمناً خواست كه والى، موسيو دوبواى بلژيكى را كه در مقام رياست مالى خراسان بود، در مقام خود ابقا كند. صمصام پيغام داد كه حركت با عده اى نظامى تكذيب مى شود و در مورد دوبوا هم قول مساعد داد. پس از آن صمصام طى تلگرافى اطلاع داد كه كلنل گلروپ سوئدى و رئيس ژاندارمرى، آنجا مى آيند، شما با ايشان مذاكره كنيد. اما پس از ورود كلنل سوئدى به شش فرسخى مشهد، مامورين محمدتقى خان پسيان آنها را خلع سلاح كردند و پسيان هم با او ملاقات كرد و پس از مذاكره اى آنها را دوباره به تهران برگرداند.

پس از آن دولت مركزى احساس كرد كه خراسان در دست پسيان است و نمى توان به هيچ وجه او را رام و مطيع كرد، از اين رو طرح براندازى او را در تهران كشيدند. طرح براندازى هم اين بود كه قوام السلطنه پيش از آن كه ماموران نظامى را براى سركوب پسيان به خراسان بفرستد، با تماسى كه با خوانين و اميران محلى گرفت، آنها را تحريك و تشويق كرد و به نوعى ماموريت داد تا به سركوب پسيان بپردازند. از جمله كسانى كه به دستور قوام السلطنه، عليه محمدتقى خان پسيان وارد عمل شد، شوكت الملك علم (پدر اسدالله علم) بزرگترين خان منطقه۳ و والى قائنات بود و ديگرى سردار معز بجنوردى، والى بجنورد. همچنين خوانين [كرد] قوچان را به سركوب پسيان تحريك كرد و در عين حال پيشنهاداتى هم به پسيان داده شد كه البته هيچ كدام از آنها پذيرفته نشد. از جمله اينكه به او پيشنهاد داده شد كه او و دو تن از يارانش حقوق دو سال خود را برداشته و به اروپا بروند، اما پسيان هيچ كدام از آنها را نپذيرفت، چون به نظر مى رسيد به آخر خط رسيده و به قول عوام به سيم آخر زده و به هيچ وجه راه صلح و آشتى با حكومت مركزى براى پسيان باقى نمانده بود.پس از آن دولت پسيان را نسبت به حكومت مركزى رسماً ياغى اعلام كرد. روابط خراسان و تهران به كلى قطع شد. از چند جبهه به مشهد و قواى كلنل حمله شد. طى جنگ هاى متعددى سرانجام كلنل در جعفرآباد قوچان به محاصره نيروهاى دولتى و خوانين [كرد] منطقه افتاد و پس از يك جنگ طولانى و شجاعانه و كشته شدن اكثر ياران، خود نيز كشته شد.

جنازه پسيان را به مشهد آوردند و با احترام و در حضور انبوه مردم در مقبره نادرشاه مدفون كردند. يك ماه پس از آن قزاقان (به فرماندهى سردار سپه) وقتى وارد شهر شدند، جنازه پسيان را از مقبره نادرشاه بيرون آوردند و به يك قبرستانى در حاشيه شهر انتقال دادند.۴ البته پس از كشته شدن محمدتقى خان پسيان، اسماعيل بهادر از نظاميان بلندپايه وفادار به پسيان، تلاشى انجام داد كه دوباره شهر مشهد را بگيرد كه توفيق پيدا نكرد و شكست خورد.


پى نوشت ها:
۱- سردار اسعد و نصرت الدوله فيروز كه هر دو به دستور رضا شاه كشته شدند. ظاهراً دليلش اين بود كه هر دو قبل از سيدضياء و سردار سپه از ناحيه انگليسى ها كانديداى كودتا بودند و با آن كه ده، پانزده سال از آن زمان گذشته بود، به نظر مى رسد سردار سپه اينها را فراموش نكرده و احتمال مى داده ممكن است دوباره براى كودتا از طرف انگليسى ها در نظر گرفته شوند و سلطنت را از وى بگيرند، لذا هر دوى آنها را كشت.

۲ - قيام ها هميشه از پيش طراحى شده نيستند و معمولاً برحسب يك سلسله علل و عواملى كه دست به دست هم مى دهند و زمينه هاى مساعدى را به وجود مى آورند، پيش مى آيند. شايد در ميان قيام هاى پس از مشروطه، تنها قيام ميرزاكوچك خان باشد كه مقدارى با مطالعه اوليه و با فكر انجام شده است. يعنى ميرزا در تهران تصميم گرفت كه قيام كند و با ديوسالار مازندرانى مشورت كرده و با هم به مازندران رفتند و چون آنجا را مساعد نديدند، به گيلان رفتند و مقدمات را آماده كردند و شايد به همين دليل هم بيشتر از قيام هاى ديگر طول كشيد. اما قيام شيخ محمد خيابانى و يا تنگستانى و يا همين قيام كلنل محمدتقى خان پسيان، از قبل برنامه ريزى نشده بودند و يك سرى عوامل دست به دست هم دادند و باعث ايجاد اين قيام ها شدند.

۳- صمصام السلطنه هم يكى از خان هاى بختيارى بود. در آن زمان شايد هفتاد، هشتاد درصد نخبگان فكرى و سياسى خاستگاه ايلى و طبقاتى داشتند. قبل از مشروطه و بعد از آن هم همين طور بود. در زمان رضاشاه يك مقدار اوضاع تغيير پيدا كرد. در آن زمان عمدتاً قيام هاى محلى را در مرحله اول، به دست خوانين محلى سركوب مى كردند، در قيام جنگل هم حكومت مركزى، خوانين را عليه نهضت جنگل تحريك مى كرد و در هر كجا قيامى براى آزادى و عدالت بود و جنبه مردمى داشت، قبل از حكومت خود خوانين محلى به عنوان مامورين حكومتى وارد عمل مى شدند.

۴- البته مدتى پس از آن قبر محمدتقى خان پسيان به وسيله رضاشاه محو شد و اين سياستى بود كه در دوره رضاشاه تعقيب مى شد. وى سعى مى كرد كسانى را كه نامى و محبوبيتى داشتند محو و نابود كند و حتى علاوه بر آن قبر و آرامگاهى هم نداشته باشند. استبداد وقتى گسترش پيدا مى كند، تماميت خواهى و استبدادطلبى وقتى اوج مى گيرد، ديگر حد و مرزى نمى شناسد.



نظري تاريخي به قيام محمد تقي خان پسيان




صداي اروميه- سيدجعفر علوي

مقدمه :

به لحاظ جامعه شناختي در يك جامعه قانونمدار و حتي لائيك، افراد بر اساس لياقت و تواناييهاي خويش به قدرت مي رسند و ابزارهاي كنترل كننده اي مانند مجلس به عنوان نماينده مردم و حتي اشرافيت نقش تعيين كننده اي در تعيين سياست هاي رهبري جامعه بر عهده دارند . نبود اين ابزارهاي كنترل كننده ي قدرت در ايران باعث شده است تا بر آمدن خود كامگان از ويژگي هاي عمومي تاريخ گذشته ي ايران باشد و يك نفر بدون ضابطه و قانون ، خواسته هاي خود را برديگران تحميل كند .

تحميل آزادي هاي سياسي به ملتي كه الگوهاي رفتاري آنرا تجربه نكرده است امكان ندارد . همانطور كه نمي توان خود كامگي را به هر ملتي تحميل كرد .

به دليل فقدان تجربه به همين آزادي هاي سياسي ، جامعه ي ايراني در برابر رفتارهاي دموكراتيك افرادي مانند كلنل پسيان از خود عكس العمل مناسبي انجام نداده و در نهايت زمينه را براي ظهور يك حكومت ديكتاتوري مانند حكومت رضا خان مهيا كرده اند .

زندگينامه كلنل محمدتقي خان پسيان

كلنل محمد تقي خان پسيان زاده تبريزي در سال 1309 ه . ق در تبريز متولد شد . خانواده پسيان در زمان جنگ هاي بين ايران و روس كه بخش هايي از آذربايجان به تصرف نيروهاي تزاري در آمده بود ، نتوانستند زندگي در يوغ بيگانگان را تحمل نمايند، از اينرو از قفقاز به ايران مهاجرت نمودند. پسر عموي كلنل ، فتحعلي خان پسيان در جنگ بين الملل اول فرماندهي ژاندارمري شيراز را برعهده داشت و حتي بر ضد انگليسي ها قيام كرد و در نهايت به شهادت رسيد .

برادر زاده كلنل نيز حسينعلي پسيان سلطان زاده در دار الفنون ادمبورگ در رشته تاريخ تحصيل كرده و آثاري از تأليف و ترجمه دارد.

كلنل پسيان تحصيلات ابتدايي خويش را در مدرسه لقمانيه تبريز كه با اصول جديد تأسيس يافته بود تمام كرد و سپس راهي تهران شده و در سال 1324 ه . ق در مدرسه نظام وارد شده است ولي به علت مشكلات مالي قشون جديد التشكيل از هم پاشيده و كلنل مدتي را بيكار بوده است و در نهايت با معرفي به ژنرال يالمارسون سوئدي با سمت معلم و مترجم شروع به كار مينمايد. پس از شروع جنگ جهاني اول كلنل با نيروهاي تحت امر خود كه از نيروهاي زبده و وطن پرست ژاندارمري تشكيل يافته بودند بر ضد قواي روسيه دست به حمله اي زد كه به حمله مصلي معروف است اما در اثر سقوط بغداد مجبور به عقب نشيني شد . وي در سال 1335 ه . ق خود را به برلين رساند .

كلنل در سال 1336 هـ . ق وارد خدمت هوانوردي شده و در ضمن خدمت به تحصيل رياضيات و موسيقي نيز پرداخته و حتي مختصري از سروده هاي ژاندارمري و اشعار ملي ايران را با نت تحت عنوان سه سرود ملي و هفت آواز ايراني با مختصري مقدمه به زبان آلماني به طبع رسانده كه مورد توجه موسيقي دانهاي آلماني نيز قرار گرفته است .

كلنل خوش انشاء بوده و به دو زبان آلماني و فرانسه آشنايي كامل داشت . خانم »فرا و كتاوير « معلم موسيقي كلنل رساله اي در تاريخ زندگي او به زبان آلماني نوشته است كه درآن، خصوصيات اخلاقي كلنل را دقيقاً و بدون تعارف معمول شرقي بيان نموده است كه از آن جمله مي توان به اجتناب وي از اينكه او را تعريف كنند و احساس ناراحتي از اين امر ، ميل وافر به اصلاحات و ... اشاره نمود .

قيام كلنل با ديگر قيام هاي صورت گرفته در آنزمان از جهات گوناگون متفاوت بود . كلنل خود يك افسر ورزيده و مجرب بود كه با نيروهاي مجهز خود مي توانست براي دولت قوام كه در آن ايام در آتش نا امني و طغيانهاي محلي مي سوخت و تجهيز بيش از دو سه هزار نفر سرباز مسلح و كار آزموده براي آن امكان نداشت دردسر بزرگ ايجاد كند . علاوه بر آن مردم خراسان خاصه اهالي مشهد او را دوست مي داشتند و بيشتر افراد و عناصر روشنفكر خراسان از كلنل پشتيباني مي كردند .

اما طريقه اي را كه كلنل براي اصلاح ايران در نظر داشت مناسب با مقتضيات وقت نبود . فرقي كه قيام كلنل با قيام شيخ محمد خياباني داشت در اين بود كه كلنل در اثر اقامت ممتد در آلمان ده ، بيست سال متجددتر از شيخ و خراسان آن روز از آذربايجان آن روز ده ، بيست سال عقب تر بود .

از طرف ديگر، وجود قبايل متعدد در اين ايالت كه بسياري از آنها تحت امر شجاع الملك هزار ه دست نشانده قوام و شوكت السلطنه تيموري داماد قوام بودند امكان هر گونه اتحاد و بهره گيري از آنها را بر عليه قوام السلطنه غير ممكن مي ساخت .

حبس و تبعيد آزاديخواهان بوسيله محمد حسين ميرزا جهانباني داماد برادر قوام باعث اعتراضات شديد مردم و فرستادن نامه هاي مكرر به مشير الدوله شد . مشير الدوله كه در آنزمان رياست وزرايي را بر عهده داشت مصمم شد كلنل پسيان را كه تازه از آلمان به ايران مراجعت كرده بود، به فرماندهي كل ژاندارمري خراسان منصوب نمايد .

قوام السلطنه به عنوان والي خراسان تمامي عايدات اين استان را در قبضه داشته و از اين راه سرمايه بسياري را براي خود گردآوري كرده بود . انتصاب كلنل پسيان به اين مقام مي توانست براي او مشكل ساز باشد چرا كه اولاً : اين انتصاب منافع نامشروع او را به مخاطره مي انداخت و ثانياً : قوام به مديريت و فراست كلنل آگاهي داشت و از اين رو او را مانعي در راه آرمان هاي بلند پروازانه خود مي دانست . كلنل صاحب منصبان اصيل و تحصيل كرده و كار آزموده را با خود به خراسان آورده و هريك را به فراخور تحصيلات و لياقت به كار گمارده بود .

كلنل فنون نظامي راتحت نظرافسر سوئدي درمدرسه نظام ژاندارمري فرا گرفته بود و هميشه مورد تشويق آنان واقع مي گرديد . در موقع جنگ بين المللي اول در جنگ هاي قزوين ، همدان ،‌ بروجرد و كرمانشاهان ، رشادت هاي شاياني از خود بروز داد و در مأموريت هاي مختلف با اهالي و عموم مردم رويه مسالمت آميز و عادلانه اي پيشه ساخت و هرگز لكه ننگي از خود به يادگار نگذاشته بود .

بعد از استعفاي كابينه مشير الدوله كه مردي خوشنام در ميان مردم به جهت توفيق اجراي قرار داد 1919 وثوق الدوله بود ، سيد ضياء الدين طباطبايي بر سر كار آمد .

انتظام خطه خراسان كه به علت تنوع گسترده ايلي و عشايري آن و بويژه تحولات ناشي از فرو پاشي اقتدار سنتي روسيه تزاري و استقرار نيروهاي انگليسي به جاي آن مستعد هر گونه آشوب و اغتشاش بود، با چنان موفقيت و پيشرفتي روبرو شد كه حتي واقعه اي چون عزل و بركناري والي خراسان بدون دردسر چنداني در 13 فروردين 1300 صورت گرفت .

فرداي كودتا ، سيد ضياء كلنل را كفيل ايالت خراسان كرده و حكم دستگيري قوام را صادر مي نمايد . از طرف ديگر كشف تعداد زيادي سلاح نو در خانه قوام باعث آشكار شدن افكار پليد او شده و تأثير نامطلوبي را در اذهان مردم و بويژه آزاديخواهان بخشيد و باعث شد تا مردم نسبت به كلنل پسيان گرايش بيشتري داشته باشند .

كلنل در ديداري كه با قوام در زندان داشت، خيانت هاي نصرت الدوله برادر قوام را در تعويق حركت احمد شاه براي زمينه چيني اجراي قرارداد 1919 ياد آور شده و مي گويد : » مگر ممكن بود وطن پرستان و استقلال طلبان ايران زير بار يك چنين ننگي بروند «.

چند روز بعد دستور اعزام قوام به تهران مي رسد و با وجود مخالفت هاي محلي مبني بر عدم اعزام قوام به تهران و تشكيل محكمه ملي براي رسيدگي به اعمال دوران فرمانروايي او، كلنل دستور مركز را اجرا و قوام را با چندين محافظ روانه تهران مي نمايد .

كلنل با حسن استفاده از قدرت جديد خود دست به اصلاحات جدي در مشهد زده و اشرار خراسان را سركوب نمود و ماليات عقب افتاده را از متنفذين وصول كرد و امور آستان قدس رضوي را اصلاح نمود . كلنل افزايش حقوق ماهانه خويش را كه در جلسه هيئت وزراء به تصويب رسيده بود، قبول نكرد و اظهار داشت كه اين پول را از بيوه زنان و يتيماني كه خودشان از هر حيث قابل ترحم مي باشند گرفته و به من خواهند داد و اين پول ها چه بسا توقعات و احتياجات مرا بالا ببرد .و به اين گفته خويش نيز عمل كرد زيرا تمام دارايي وي بعد از شهادتش 312 تومان بود .

كلنل همچنين براي حفظ امنيت و انتظام كامل ايالات خراسان به دستور مركز، حكومت نظامي را در مشهد برقرار ساخت .

ايام فرمانروايي قوام السلطنه بر خراسان به كام شجاع الملك هزاره و دامادش شوكت السلطنه تيموري بود ولي با قدرت يافتن كلنل مخالفان نيروهاي طرفدار قوام فرصت يافته و از نو به فعاليت پرداختند در اين ايام احمد شاه به علت ترس از همكاري سيد ضياء و رضا خان و همچنين براي تضعيف موقعيت رضاخان كه هر روز بر قدرت و نفوذ او افزوده مي شد، قوام را كه مردي زيرك و باهوش بود به رياست وزرايي انتخاب كرد . از اين رو كلنل بخوبي احساس كرده بود كه بر اثر انجام وظيفه و اجراي يكي از دستورهاي حكومت مركزي در زمان سيد ضياء دشمني بزرگ مانند قوام پيدا كرده است. بنابراين شروع به جذب تجهيزات نظامي و استخدام جوانان پرشور و انقلابي كرد .

قوام كه در زمان تصدي واليگري خراسان سعي در پيشگيري از بروز درگيري هاي عشايري و جلوگيري از دسته بندي هاي سياسي در منطقه داشت، در زمان رياست الوزرائي تمام سعي خويش را در تحريك و تهييج عشاير بر ضدكلنل مصروف مي داشت .

نگاهي به قيام محمدتقي خان پسيان

سيد جعفرعلوي

ادامه از شماره قبل:

رضا خان ميرپنج نيز به دليل نزاعي كه بين او و كلنل در زماني كه رئيس آترياد همدان بود در گرفته بود، دل پري از وي داشت. از اينرو درزمانيكه كابينه قوام السلطنه دچار تزلزل شد و عده اي قصد ساقط كردن كابينه قوام و به روي كار آوردن مشاور الملك را داشتند، سردار سپه براي آنكه از همدستي قوام السلطنه و همفكري او در سركوبي كلنل استفاده نمايد، خصومت شخصي قوام نسبت به كلنل را مغتنم شمرده و از قوام پشتيباني كرد و نفوذ خود را براي بقاي كابينه قوام به كار برد .

قوام براي سركوبي كلنل عده اي از متنفذين خراسان را بر ضد كلنل تحريك كرده و همچنين در تلگراف هايي كه به شجاع الملك هزاره فرستاد، مراتب لطف و عنايت دولت را نسبت به وي يادآور شده و او را همراه با اردوي كامل مركب از پنج هزار قزاق به خراسان اعزام مي دارد .

قوام در تلگراف خود، كلنل را ياغي و متمرد دانسته و اظهار مي دارد: در قلع و قمع كلنل و ياران او از هيچ اقدامي فرو گذار ننماييد.

قوام به خوانين خراسان نيز دستور داده بود كه چون كلنل سر از اطاعت حكومت مركزي پيچيده است ،ياغي است و بايد او را دستگير نمايد.

سردار سپه نيز يك اردوي هزار نفري قزاق به فرماندهي حسين آقاي خزاعي را مأمور خراسان مي نمايد.
كلنل براي روشن شدن علل مخالفت شجاع الملك هزاره با او در يك بيانيه به چگونگي تيره و تار شدن روابط بين آنها اشاره مي نمايد .

در اعلاميه جمعي از طرفداران (مردمي ) كلنل از مردم خراسان نسبت به اوضاع اجتماعي و سياسي ايران و بي توجهي مركز نشينان به اوضاع اين ايالت انتقاد كرده و خواستار اقداماتي براي دگرگون ساختن اين وضع شده اند .

در اينجا بد نيست نگاهي به طوايف و عشاير و موضع گيري هاي آنها در قبال قيام كلنل داشته باشيم. بدينصورت كه، مهمترين طوايف موجود در خراسان عبارت بودند از تيمورها ، هزاره ها و بربري ها كه طايفه تيموري بزرگترين اين طوايف را تشكيل مي داد، ولي در بين تيموريها نيز دسته بندي هايي وجود داشت كه باعث از هم گسيختگي و عدم انسجام آنها مي شد .

در نزاعي كه بين بربري ها و تيموري ها صورت گرفته بود، هزاره ها از بربري ها حمايت كرده و بر ضد تيموري ها وارد جنگ شده بودند، از اين رو بين اين دو طايفه خصومت و دشمني وجود داشت و از آنجايي كه هزاره ها به رهبري شجاع الملك هزاره كه از سر سپردگان قوام بود، بر ضد كلنل مي جنگيدند، بخش اعظم تيموري ها نيز به رهبري امير تيمور كلاني معروف به سردار نصرت كه يكي از سران متنفذ ايل تيموري و سرپرست يك واحد از نيروي سواره و پياده تيموري بود، از كلنل حمايت مي كردند. در جنگي كه بين سربازان منظم و آزموده ژاندارم با قواي شجاع الملك در مي گيرد ژاندارم ها قواي شجاع الملك را مغلوب و متواري مي نمايند .

در اين موقع ماژور محمود خان نوذري كه در غياب كلنل كفالت امور را بر عهده داشت و فرمانده و حاكم نظامي قوچان بود، به عذر كسالت و معالجه به مشهد رفته بود، از اينرو خوانين قوچان از جمله فرج الله خان حاكم شيروان و عزيزالله خان با قواي محلي خود و كمكي كه از طرف سردار معزز بجنوردي بدستور قوام به آنها مي شد، به قوچان حمله ور شده ، ژاندارم ها را خلع سلاح نموده و قوچان را متصرف شدند .

در چنين اوضاع و احوالي كلنل ناچار مي شود خودش با افراد ژاندارمري به سمت قوچان حركت كند و در بين راه در محلي به نام جعفر آباد و در پشت تپه هاي داودلي نيروهاي كلنل با نفرات خوانين از جمله فرج الله خان و عده ي سردار معزز بجنوردي برخورد مي نمايد و زد و خورد سختي در ميان طرفين روي مي دهد. اما خيانت حسن خان پلتيك و سستي عمدي وي در رساندن مهمات كافي به كلنل و ياران او باعث جري تر شدن آنها شده و بر حملات خود مي افزايند.

كلنل به ياران صديق مي گويد كه او را تنها گذاشته و از آن محل دور شوند تا شايد از مهلكه جان سالم بدر برند و او خود در اينجا به مبارزه مشغول خواهدشد، اما ياران صميمي او از قبيل نايب حاجي خان تفرشي اعلام مي دارند كه خون ما از خون شما رنگين تر نيست و اگر قرار باشد كشته شويم همه با هم خواهيم بود .

كلنل از آنها تشكر كرده و خطاب به ايشان مي گويد: اگر يكي از شماها سلامت مانديد، بگوييد با خون روي كفنم بنويسند : » وطن « و براي مادرم بفرستيد.

با به شهادت رسيدن تمامي ياران كلنل اينك او تنها مانده بود و با اين گلوله هايي كه از انبار هاي سرباز خانه ژاندارمري قوچان به غارت رفته بود ، بر سرش مي باريد »براي او مردن در راه يك اصل بزرگ عين موفقيت بود« .

او درحاليكه در ميدان نبرد تنها به ياران باوفايش مي نگريست، مورد اصابت هفت گلوله قرار مي گيرد كه به علت جراحات وارده بي تاب شده و به پشت مي افتد و در اين حال مزدوران دولتي فرا رسيده، با چند ضربت سر كلنل را جدا مي نمايند .

قواي مزدور دولتي به غارت لباس مقتولين پرداختند و فرج الله خان كه بعداً از طرف قوام ملقب به ضيغم الملك شد ، دستور مي دهد سر بريده كلنل را به نزد او در قوچان بياورند .

مهم ترين عللي كه باعث شكست قيام كلنل محمد تقي خان پسيان شد عبارتند از :

1 - نيروهاي تحت امر كلنل از يك طرف در سبزوار با نيروهاي دولتي به رهبري حسين آقاي خزاعي و از طرف ديگر در قوچان ، بجنورد ، سر حدات خزر و جام با نيروهاي عشايري به رهبري شجاع الملك هزاره و اكراد قوچان كه از طرف قوام تهييج واجير شده بودند، مشغول نبرد بودند و همين امر به تدريج موجب خستگي و ضعف نيروهاي كلنل شد .

2 - خيانت عده اي از افراد خود فروخته همچون محمود خان نوذري و سيد حسن خان مير فخرايي و ميرزا محمود صارم كه بعدها همگي القابي را از طرف قوام به سبب شركت در شكست قيام دريافت داشتند، باعث شد تا ابتدا شيروان و سپس قوچان به دست نيروهاي مزدور دولتي اشغال شده و به غارت برود .

3 - دوري طولاني مدت كلنل ازايران باعث شده بود تا وي با ويژگي هاي ساختاري حكومت و وابستگي هاي قبايل و عشاير به يكديگر و قوام آگاه نباشد.

با اين حال برخي از ياران او تا پاي جان نيز با او همكاري كردند مانند عليرضا خان وزيري معروف به شمشير، برادر كوچكتر علينقي خان وزيري استاد بزرگ موسيقي ايران كه از ايرانيان مهاجر قفقاز بود ودر نامه هايي كه كلنل در اواخر عمر خود نوشته بيشترمي توان به روحيات او پي برد .

كلنل در نامه اي كه به عليرضا خان وزيري نگاشته چنين مي نويسد : » شرافت و سعادت، دير يا زود بر مي گردد . ايراني نمي ميرد و محو نمي شود. اگر ما هم نبينيم اخلاف ما خواهند ديد . بر ما است كه آنها را از ننگ ذلت نجات دهيم، زيرا اتكاء ما به ياري خدا و ائمه اطهار است و بس«
.
همچنين كلنل در بخشي از نامه خود به عمويش ژنرال حمزه خان پسيان مي نويسد: »خداوندگار من ! اين يادگار سرباز مظلومي است كه پانزده سال با كمال صداقت و شرافت خدمت كرده و از هيچ طرف تشويق وتقدير نديده است« . يكماه پس از دفن كلنل در مقبره نادري حسب امر مركز، قبر كلنل را نبش نموده و جنازه را از مقبره نادري در آورده و در يكي از قبرستان هاي معمولي بنام قبرستان سراب بدون هيچ آثاري دفن مي نمايند، ولي رضا خان به اين امر نيز راضي نشده و چون مي دانست كه قبر كلنل روزي زيارتگه آزاديخواهان ايران و جهان خواهد شد، امر به محو آن داد و مأمورين محلي ايجاد باغ ملي را بهانه كرده و قبرستان سراب را زير و رو كردند تا آن كانون وطن پرستي و مهد شجاعت و ايمان ويران گردد .

قتل كلنل با آن وضع فجيع و بي احترامي كه بعداً به جنازه او شد، اسباب ثأثر طبقات روشنفكر و اصلاح طلب ايران گرديد . در اين ميان عارف قزويني كه اميدوار بود ايران به دست كلنل اصلاح شود، بيش از همه در مرگ او متأثر بود. عارف يكي دو ماه بعد از قيام خراسان عازم مشهد شد و بلافاصله به ديدار كلنل شتافت و در اشعاري نيز حمايت خويش را از اين قيام ابراز كرد. عارف مي گويد: علت شركت او در اوضاع خراسان به اين جهت بود كه نجات مملكت را در آن مي دانستم و اينهم نه اينست كه عقيده تنها من باشد، هر ايراني علاقمندي جز اين عقيده اي نخواهد داشت و تحقيقتاً تاريخ ميهن روزي اين مطلب را كشف خواهد كرد .

عارف بعد از شهادت كلنل در اشعاري از او چنين ياد مي كند :

كسم به شهر نبيند، شدم بياباني
ز غصه كلنل و ز غم خياباني

و در جاي ديگر چنين مي سرايد :

تدارك سفر مرگ ديد عارف و گفت
در اين سفر كلنل چشم انتظار من است

تصنيف زير را عارف در رثاي كلنل سروده است .

دامني كه ناموس عشق داشت مي درندش
هر سري كه سري ز عشق داشت مي برندش
كوه به كوه و برزن و برزن مي برندش
اي سرم فداي همچو سر باد
يا فداي آن تني كه سر داد

ايرج ميرزا نيز در چندين شعر بدين شكل از كلنل ياد مي كند:
دلم به حال تو اي دوستدار ايران سوخت
كه چون تو شير نري را در اين كنام كنند
سزد كه هر چه ، به هر جا وطن پرست بود
پس از تو تا ابد جامه مشكفام كنند
خدا نخواست كه اين مملكت شود آباد
وطن پرستان بيهوده اهتمام كنند
از اين پس همه مردان مملكت بايد
براي زادن شبه تو فكر مام كنند

فرخي يزدي از شاعراني كه هيچگاه با حكام ظالم مدارا ننمود نيز شعر معروف زير را در زير عكس سر كلنل در روزنامه طوفان به چاب رسانيد:

اين سر كه نشان سرپرستي است
امروز رها ز قيد هستي است
با ديده عبرتش ببينيد
اين عاقبت وطن پرستي است

ملك الشعرا ء بهار در تاريخ احزاب سياسي ايران در خصوص قيام كلنل شرح مبسوطي نوشته است كه از هر جهت قابل استفاده است . در باره روحيات كلنل و نظر او نسبت به بيگانگان بهار مي نويسد: » او با ظالمان عداوت داشت و تسليم و نوكر آنها نمي شد« .

روحش شاد باد ...




قتل محمدتقي خان پسيان




دقت: اين نوشته با ديدگاهي فارسگرايانه نوشته شده است.

نيلوفر كسري

در سال 1309 هجري قمري در محله سرخاب تبريز طفلي پا به عرصه وجود نهاد كه محمدتقي ناميده شد. پدرش ياورمحمدباقرخان پسيان از ايلات كرد منطقه و مادرش فاطمه سلطان عزت‌الحاجيه از همان كودكي در تربيت فرزند كوشيدند. دوران تحصيلات ابتدايي خود را در تبريز به پايان برد و در سال 1324ق جهت تكميل تدريس به تهران آمد و وارد مدرسه نظام گشت. او در سال 1329ق با درجه نايب دومي وارد خدمت شد و مدارج ترقي را يكي بعد از ديگري پيمود. در سال 1331ق وارد مدرسه صاحب‌منصبان ژاندارمري شده در سال 1332ق در جنگي كه با الوار در بروجرد داشت شجاعانه جنگيد و مجروح شد. وي پس از پيروزي از سوي ستاد ژاندارمري به درجه ياوري رسيد. در 20 رجب 1332ق به رياست باطاليان همدان منصوب گشت. هنگام جنگ جهاني اول همراه ملّيو ن به مبارزه پرداخت و از خود شجاعت بسيار نشان داد به طوري كه آوازه شجاعت او در جنگ با روسها حتي به خارج از ايران رسيد. او پس از عقب نشيني مليون به ناچار به آلمان رفت اما پس از اتمام جنگ به ايران بازگشت و اندكي بعد به سمت رياست ژاندارمري خراسان رسيد. در آن زمان قوام‌السلطنه حاكم خراسان بود و كلنل به محض ورود مشغول به اصلاح امور و برقراري امنيت شد و با سختگيري بر كارپردازان دستگاه والي، قوام‌السلطنه را از خود رنجاند. پس از كودتاي سوم اسفند 1299خ و روي كار آمدن دولت سيد ضياءالدين طباطبايي، كلنل پسيان طبق دستور رئيس دولت اقدام به دستگيري قوام‌السلطنه كرد (13 فروردين 1300خ) و او را تحت الحفظ به تهران فرستاد اما پس از مدتي سيد ضياءالدين متواري شد و قوام‌السلطنه خود به نخست‌وزيري رسيد و كشمكش ميان كلنل و قوام شروع شد. قوام‌السلطنه، نجدالسلطنه را به حكومت خراسان گمارد اما كلنل كه از حكومت قوام‌السلطنه بيمناك شده بود به فكر طغيان افتاد و مصمم گرديد كه خود زمام امور خراسان را در دست بگيرد. بدين نيت هنوز چند روزي از كفالت نجدالسلطنه نگذشته بود كه بدون بهانه و بي مقدمه شخص نامبرده را توقيف كرده، اداره حكومتي را خود در دست گرفت و جمعي از ارباب نفوذ شهر كه مخل امنيت مي‌شمرد توقيف و تبعيد نمود.

در مرداد 1300خ دولت بار ديگر صمصام‌السلطنه بختياري را به حكومت خراسان منصوب كرد و صمصام‌السلطنه نيز براي دلجويي يا فريب كلنل محمدتقي خان پسيان با آگاهي از محبوبيت و نفوذ او در خراسان او را طي حكمي به كفالت ايالت خراسان منصوب نمود و با او مدارا نمود.

اما در اواخر مرداد 1300خ قوام‌السلطنه با كلنل علناً مخالفت كرد و بدو پيشنهاد نمود تحت شرايط زير كشور ترك كند :
1. كلنل حقوق دو ساله خود را برداشته به اروپا مسافرت كند.
2. محاسبات را ظرف 15 روز بسته و امور ايالت را به توليت آستانه واگذار نمايد.
3. به كليه افسران ژاندارم و اهالي محل دولت تأمين دهد.
4. از طرف دولت به قواي ايليات توصيه خواهد شد كه با كلنل مدارا كرده او را به سرحد برسانند.

اما كلنل اين پيشنهاد را نپذيرفت و قوام طي تلگرافهايي براي حاكمان و خوانين منطقه كلنل را ياغي و متمرد خواند و دستور شورش برعليه او را صادر كرد. بدين ترتيب سردار معزز والي بجنورد، شجاع‌الملك رئيس ايل هزاره، شوكت‌السلطنه و سيد حيدر رؤساي طوايف سريري و سالار خان بلوچ جهت جنگ با كلنل بسيج شدند.

امير شوكت‌الملك خواهان خاتمه قضيه با صلح و آشتي بود و در حالي كه شرايط ملاقاتي را با كلنل در گناباد فراهم نمود، سردار معزز با كردهاي قوچاني به شهر قوچان حمله كرده ژاندارمري را خلع سلاح نموده و قوچان را متصرف شدند.

كلنل به محض شنيدن اين خبر گناباد را ترك كرد و راهي قوچان شد و در جعفرآباد دو فرسنگي قوچان جنگ سختي بين قواي كلنل و كردهاي قوچاني شروع شد و كلنل شخصاً در تپه‌هاي جعفرآباد با تفنگ و شصت تير جنگيد و به دليل محاصره شديد و اتمام مهمات، ناجوانمردانه كشته شد . سر كلنل توسط كردهاي قوچاني از بدن جدا گشت. پس از رسيدن خبر شكست ژاندارمري و مرگ كلنل، محمودخان نوذري بلافاصله دولت را از قتل كلنل آگاه ساخت و خود نيز اظهار اطاعت نمود. جنازه و سر كلنل در 15 ميزان 1300 با تجليل و احترامات نظامي فراوان به مشهد وارد شد و عده بسياري از اهالي شهرو افراد ژاندارم در حالي كه گريه مي‌كردند آن را مشايعت نمودند. سران ژاندارمري و بعضي از هواخواهان كلنل نطقهاي پر حرارتي ايراد كردند و در حالي كه جمعيت بسياري گرد آمده بود و احساسات شديدي از خود بروز مي‌داد سر و جنازه او را در مقبره نادرشاه دفن كردند و پس از شهادت او نيز هر ساله به مدت 5 سال عزاداريهاي مفصلي در مشهد انجام شد تا اينكه پس از به قدرت رسيدن سلسله پهلوي، انجام مراسم عزاداري و سالگرد به مناسبت اين فاجعه ممنوع گشت.



قيامی برای جمهوری




دقت: اين نوشته از ديدگاهي فارسگرايانه نوشته شده است.

• محققان تاريخ معاصر ايران، "کلنل پسيان" را در شمار نوابغ تاريخ معاصر ميهن ما عنوان کرده اند. در شمار آن يلان نوجو پس از انقلاب بزرگ مشروطيت که برای بهروزی توده بی چيزان يک کشور توسعه نيافته به ميدان رزمی نابرابر شدند

سهيل آصفی

پنجشنبه ٢۷ مرداد ١٣٨٨ – ١٨ اوت ٢٠٠۵

در بستر و اتمسفری ناموزون، کارگران، دهقانان و سربازان روسی با پيشگامی جنبش روشنفکری آن ديار، در آن "ده روز" شهره که گفتند "دنيا را تکان داد"، فصلی ديگر از تاريخ تحول جوامع بشری را رقم زدند. امردادگان "خانه"، يادها دارد در دل. همه سوزان... اين بار می خواهيم پرشتاب و گذرا از يکی از خيزش های ناکام اما ماندگار "جمهوريخواهي" در ايران بگوييم. نزديک به يک قرن تمام از قيام به خون خفته افسران خراسان گذشت. ساليانی بس دورترک در خطه آزربايجان "شيخ محمد خياباني" پرچم رزم بر افراشته بود و در خطه ای ديگر "کلنل محمدتقی خان پسيان" آزربايجاني، "جمهوری خواهي" را برای خلقان هجی می کرد. "ميرزا کوچک" را نيز از خاطر نمی بريم که در انبوه جنگل های گيلان به قلب شب می زد...

در روزگارانی که خواست مستقيم حاکميت سرمايه جهاني، سلطه بی قيد و شرط بر کشورهای عقب نگاه داشته شده بود، جنگ جهانی اول تازه پايان گرفت. کنفرانس صلح پاريس بر پا شد و انقلاب اکتبر با هدايت و پيشگامی ولاديمير ايليچ اوليانوف (لنين)، طعم پيروزی و رهايی را به مردمان جهان چشاند. حالا ملل مختلف در چهار گوشه گيتی به تکاپويی ديگر دست يازيدند. جنبش های رهايی بخش جهان، يکان، يکان، آهنگ، ديگر کردند. از آن جمله اند نهضت های رهايی بخش ميهن ما در يکصد ساله اخير. اوضاع در هم و برهمی بر ايران حاکم است. فئودال ها، خان ها و سران ايلات و عشاير دست به غارتگری می زنند. کارمندان ارشد، صاحبان مناصب عالی رتبه دولت و اهل ديوان و دفتر نيز از هيچ خلافکاری کم نمی گذارند. "وعاظ السلاطين"، خرقه ريا به تن کرده و توده را جان به لب رسانده اند. کار از دست دولت مرکزی خارج شده و آريستوکراسی و حاکميت اعيان و اشراف بر جان، مال و ناموس توده ها مستقر شده و مملکت را به وادی اضمحلال سوق داده است...

در چنين حال و هوايست که سردار ترك ما شال و کلاه کرده و راهی سرزمين شوراها می شود. حکومت شوراها نوپاست و درگير با گرفتاری های خود. در همين مقطع زمانيست که کلنل محمد تقی خان پسيان، خطاب به ديگر همرزمش، ماژور علی رضا خان، معروف به "شمشير" قلمی می کند، «ما بايد ريشه های ننگين خيانت را از جا کنده. اصول آريستوکراسی را از مملکت نابود سازيم! عزم آهنين ما، سلاسل و قيودات ارتجاعی را از هم گسسته و تمام موانع و عوائق را در هم می شکند.» شايد نام "پسيان" امروز برای غالب مردم با آن خيابان پر ترافيک شمال پايتخت بيشتر آشنا بنمايد تا کارنامه مبارزاتی بلند بالای او. محققان تاريخ معاصر ايران، "کلنل پسيان" را در شمار نوابغ تاريخ معاصر ميهن ما عنوان کرده اند. در شمار آن يلان نوجو پس از انقلاب بزرگ مشروطيت که برای بهروزی توده بی چيزان يک کشور توسعه نيافته به ميدان رزمی نابرابر شدند. نمی توان از ارتباط تنگاتنگ کلنل با "خياباني" چشم پوشيد. در ميانه همين تعاملات است که درست کوتاه زمانی پس از به ثمر نشستن انقلاب مشروطيت، اين ياور کلنل بر نارسايی های يگانه انقلاب بزرگ منطقه در آن زمان انگشت گذارده و احتمال گردباد پس از پيروزی انقلاب را يادآورمان می شود. او هشدارمان می دهد که غافل نشويم حتی يک لحظه از حضور و پاگرفتن ارتجاع! در يک هزار و دويست و نود و نه خورشيدی به خاطرمان می آورد که اگر زودتر نجنبيده و دست به کار نشويم، استبدادی بس هولناکتر از پيش، پس از به ثمر نشستن يک انقلاب مترقي، آوار سر توده های بی پناه می شود... او در تاريخ مذکور، خطاب به جمع بزرگی از حاضران می گويد: « ... گويا پانزده سال است، اداره مشروطه داريد و هيچ يک از شما نمی دانيد کدام قانون از تصويب مجلس گذشته و کدام يک نگذشته است!...» او هوشمندانه به علت العلل اين رنج پرشماره مردمان زير طوق استبداد اشاره کرده و می گويد، «حکومت مستبدانه اشراف، شما را در تخت تازيانه های خونين خود به اين حالت انداخته... حکومت آريستوکراتيک که در مملکت ما حکمران بوده، مشئوم ترين آثار خود را در مملکت باقی گذاشته... محو و نابود باد حکومت آريستوکراتيک!»

"کلنل پسيان"، اصلا آزربايجانی است. در يک هزار و سيصد و نه خورشيدی در تبريز چشم به جهان گشود. پسيان تا هزار و سيصد و بيست و سه، در تبريز به تحصيلات فارسی و عربی و منطق و مقداری از "علوم جديده" و "السنه خارجه" اشتغال داشته است. او در سال هزار و سيصد و بيست و چهار برای تکميل تحصيلات به تهران آمده و وارد مدرسه نظام می شود. اما پيش از پايان دوره تحصيلات در مدرسه، به امر وزارت جنگ در سال هزار و سيصد و بيست و نه، با رتبه نايب دومی داخل خدمت می شود. گفته اند که "پسيان" تا درجه سلطانی نيز پيش رفته است. او به ژاندارمری منتقل و تا درجه ياوری ارتقاء می يابد. پسيان در خلال جنگ جهانی اول يعنی مقطع زمانی هزار و دويست و نود و سه – نود و هفت به ميدان رزم می شود. او پس از اين همه است که برای معالجه ورم کبد خود به آلمان سفر می کند و در اين کشور به خدمت هوانوردی مشغول می شود. او در آلمان به تحصيلات رياضيات عاليه و موسيقی اهتمام می ورزد. واپسين سالهای اقامت سردار قيام به خون خفته خراسان در آلمان، مصادف است با اوجگيری جنبش کارگری و سوسيال دموکراسی آلمان. کلنل در همين سالها، اپتدا راهی اتحاد شوروی می شود و بازگشت دوباره به ايران! ورود او به ميهن، همزمان است با جنبش رهايی بخش مردم گيلان. کلنل، راهی بندر انزلی می شود. سردار قيام خراسان در کشاکش اين درگيری هاست که سرانجام در روز دهم مهرماه يک هزار و سيصد خورشيدی در تپه های جعفرآباد قوچان، در يک درگيری خونين با نيروهاي دولتي قزاق و عشاير كرد جان می بازد. گفته اند که رهبر قيام افسران خراسان که در سلسله جنبش های پر اهميت جمهوريخواهی ايران به حساب می آيد با انديشه های سياسی و اجتماعی رهبر انقلاب اکتبر آشنا بوده و حتی آن هنگام که "روتشتين" (نماينده اتحاد شوروی) از راه آسيای ميانه (عشق آباد) و خراسان، عازم تهران بوده، در مجلس ضيافتی که در مشهد به افتخار ورود او به همت کلنل برگزار می شود، ابراز اميدواری ايرانيان را به انقلاب سوسياليستی اکتبر، لنين و نيز دولت نوبنياد شوراها ابراز کرده است.

بررسی گذرای زندگانی و مبارزات پسيان بی شک همان سير تاريخی تحول در تکوين شخصيت دموکرات های انقلابی را به خاطرمان می آورد. اسناد تاريخی واگويه مان می کنند که دموکرات های انقلابی، همواره نسبت به مارکسيسم، علاقه فزاينده ای نشان داده اند. اما به گفته "ک.ن.بروتنتس" در جلد دوم "انقلاب های رهايی بخش ملی دوران معاصر"، اين نيز آشکار است که حتی در شرايط مساعد نيز، نزديکی دموکراسی انقلابی به مارکسيسم، روندی پيچيده و دراز مدت است...