Wednesday, October 10, 2007



قيامی برای جمهوری




دقت: اين نوشته از ديدگاهي فارسگرايانه نوشته شده است.

• محققان تاريخ معاصر ايران، "کلنل پسيان" را در شمار نوابغ تاريخ معاصر ميهن ما عنوان کرده اند. در شمار آن يلان نوجو پس از انقلاب بزرگ مشروطيت که برای بهروزی توده بی چيزان يک کشور توسعه نيافته به ميدان رزمی نابرابر شدند

سهيل آصفی

پنجشنبه ٢۷ مرداد ١٣٨٨ – ١٨ اوت ٢٠٠۵

در بستر و اتمسفری ناموزون، کارگران، دهقانان و سربازان روسی با پيشگامی جنبش روشنفکری آن ديار، در آن "ده روز" شهره که گفتند "دنيا را تکان داد"، فصلی ديگر از تاريخ تحول جوامع بشری را رقم زدند. امردادگان "خانه"، يادها دارد در دل. همه سوزان... اين بار می خواهيم پرشتاب و گذرا از يکی از خيزش های ناکام اما ماندگار "جمهوريخواهي" در ايران بگوييم. نزديک به يک قرن تمام از قيام به خون خفته افسران خراسان گذشت. ساليانی بس دورترک در خطه آزربايجان "شيخ محمد خياباني" پرچم رزم بر افراشته بود و در خطه ای ديگر "کلنل محمدتقی خان پسيان" آزربايجاني، "جمهوری خواهي" را برای خلقان هجی می کرد. "ميرزا کوچک" را نيز از خاطر نمی بريم که در انبوه جنگل های گيلان به قلب شب می زد...

در روزگارانی که خواست مستقيم حاکميت سرمايه جهاني، سلطه بی قيد و شرط بر کشورهای عقب نگاه داشته شده بود، جنگ جهانی اول تازه پايان گرفت. کنفرانس صلح پاريس بر پا شد و انقلاب اکتبر با هدايت و پيشگامی ولاديمير ايليچ اوليانوف (لنين)، طعم پيروزی و رهايی را به مردمان جهان چشاند. حالا ملل مختلف در چهار گوشه گيتی به تکاپويی ديگر دست يازيدند. جنبش های رهايی بخش جهان، يکان، يکان، آهنگ، ديگر کردند. از آن جمله اند نهضت های رهايی بخش ميهن ما در يکصد ساله اخير. اوضاع در هم و برهمی بر ايران حاکم است. فئودال ها، خان ها و سران ايلات و عشاير دست به غارتگری می زنند. کارمندان ارشد، صاحبان مناصب عالی رتبه دولت و اهل ديوان و دفتر نيز از هيچ خلافکاری کم نمی گذارند. "وعاظ السلاطين"، خرقه ريا به تن کرده و توده را جان به لب رسانده اند. کار از دست دولت مرکزی خارج شده و آريستوکراسی و حاکميت اعيان و اشراف بر جان، مال و ناموس توده ها مستقر شده و مملکت را به وادی اضمحلال سوق داده است...

در چنين حال و هوايست که سردار ترك ما شال و کلاه کرده و راهی سرزمين شوراها می شود. حکومت شوراها نوپاست و درگير با گرفتاری های خود. در همين مقطع زمانيست که کلنل محمد تقی خان پسيان، خطاب به ديگر همرزمش، ماژور علی رضا خان، معروف به "شمشير" قلمی می کند، «ما بايد ريشه های ننگين خيانت را از جا کنده. اصول آريستوکراسی را از مملکت نابود سازيم! عزم آهنين ما، سلاسل و قيودات ارتجاعی را از هم گسسته و تمام موانع و عوائق را در هم می شکند.» شايد نام "پسيان" امروز برای غالب مردم با آن خيابان پر ترافيک شمال پايتخت بيشتر آشنا بنمايد تا کارنامه مبارزاتی بلند بالای او. محققان تاريخ معاصر ايران، "کلنل پسيان" را در شمار نوابغ تاريخ معاصر ميهن ما عنوان کرده اند. در شمار آن يلان نوجو پس از انقلاب بزرگ مشروطيت که برای بهروزی توده بی چيزان يک کشور توسعه نيافته به ميدان رزمی نابرابر شدند. نمی توان از ارتباط تنگاتنگ کلنل با "خياباني" چشم پوشيد. در ميانه همين تعاملات است که درست کوتاه زمانی پس از به ثمر نشستن انقلاب مشروطيت، اين ياور کلنل بر نارسايی های يگانه انقلاب بزرگ منطقه در آن زمان انگشت گذارده و احتمال گردباد پس از پيروزی انقلاب را يادآورمان می شود. او هشدارمان می دهد که غافل نشويم حتی يک لحظه از حضور و پاگرفتن ارتجاع! در يک هزار و دويست و نود و نه خورشيدی به خاطرمان می آورد که اگر زودتر نجنبيده و دست به کار نشويم، استبدادی بس هولناکتر از پيش، پس از به ثمر نشستن يک انقلاب مترقي، آوار سر توده های بی پناه می شود... او در تاريخ مذکور، خطاب به جمع بزرگی از حاضران می گويد: « ... گويا پانزده سال است، اداره مشروطه داريد و هيچ يک از شما نمی دانيد کدام قانون از تصويب مجلس گذشته و کدام يک نگذشته است!...» او هوشمندانه به علت العلل اين رنج پرشماره مردمان زير طوق استبداد اشاره کرده و می گويد، «حکومت مستبدانه اشراف، شما را در تخت تازيانه های خونين خود به اين حالت انداخته... حکومت آريستوکراتيک که در مملکت ما حکمران بوده، مشئوم ترين آثار خود را در مملکت باقی گذاشته... محو و نابود باد حکومت آريستوکراتيک!»

"کلنل پسيان"، اصلا آزربايجانی است. در يک هزار و سيصد و نه خورشيدی در تبريز چشم به جهان گشود. پسيان تا هزار و سيصد و بيست و سه، در تبريز به تحصيلات فارسی و عربی و منطق و مقداری از "علوم جديده" و "السنه خارجه" اشتغال داشته است. او در سال هزار و سيصد و بيست و چهار برای تکميل تحصيلات به تهران آمده و وارد مدرسه نظام می شود. اما پيش از پايان دوره تحصيلات در مدرسه، به امر وزارت جنگ در سال هزار و سيصد و بيست و نه، با رتبه نايب دومی داخل خدمت می شود. گفته اند که "پسيان" تا درجه سلطانی نيز پيش رفته است. او به ژاندارمری منتقل و تا درجه ياوری ارتقاء می يابد. پسيان در خلال جنگ جهانی اول يعنی مقطع زمانی هزار و دويست و نود و سه – نود و هفت به ميدان رزم می شود. او پس از اين همه است که برای معالجه ورم کبد خود به آلمان سفر می کند و در اين کشور به خدمت هوانوردی مشغول می شود. او در آلمان به تحصيلات رياضيات عاليه و موسيقی اهتمام می ورزد. واپسين سالهای اقامت سردار قيام به خون خفته خراسان در آلمان، مصادف است با اوجگيری جنبش کارگری و سوسيال دموکراسی آلمان. کلنل در همين سالها، اپتدا راهی اتحاد شوروی می شود و بازگشت دوباره به ايران! ورود او به ميهن، همزمان است با جنبش رهايی بخش مردم گيلان. کلنل، راهی بندر انزلی می شود. سردار قيام خراسان در کشاکش اين درگيری هاست که سرانجام در روز دهم مهرماه يک هزار و سيصد خورشيدی در تپه های جعفرآباد قوچان، در يک درگيری خونين با نيروهاي دولتي قزاق و عشاير كرد جان می بازد. گفته اند که رهبر قيام افسران خراسان که در سلسله جنبش های پر اهميت جمهوريخواهی ايران به حساب می آيد با انديشه های سياسی و اجتماعی رهبر انقلاب اکتبر آشنا بوده و حتی آن هنگام که "روتشتين" (نماينده اتحاد شوروی) از راه آسيای ميانه (عشق آباد) و خراسان، عازم تهران بوده، در مجلس ضيافتی که در مشهد به افتخار ورود او به همت کلنل برگزار می شود، ابراز اميدواری ايرانيان را به انقلاب سوسياليستی اکتبر، لنين و نيز دولت نوبنياد شوراها ابراز کرده است.

بررسی گذرای زندگانی و مبارزات پسيان بی شک همان سير تاريخی تحول در تکوين شخصيت دموکرات های انقلابی را به خاطرمان می آورد. اسناد تاريخی واگويه مان می کنند که دموکرات های انقلابی، همواره نسبت به مارکسيسم، علاقه فزاينده ای نشان داده اند. اما به گفته "ک.ن.بروتنتس" در جلد دوم "انقلاب های رهايی بخش ملی دوران معاصر"، اين نيز آشکار است که حتی در شرايط مساعد نيز، نزديکی دموکراسی انقلابی به مارکسيسم، روندی پيچيده و دراز مدت است...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home